Sunday, September 23, 2012

ماجراجوییِ حکومتی! هم تاکتیک؛ هم استراتژی!(1) کافر همه را به کیش خود پندارد! و... نقش زیبای وجدان



این یادداشت را با بررسی "روانشناختی" و "جامعه شناختی" از گزارهء ضرب المثل شدهء «کافر همه را به کیش خود پندارد!» شروع می کنم. (جالب اینکه که خودِ لغت "کافر" در این گزاره مفهومی به غایت فرافکنانه و علیل است. معادل انگلیسی این مثل Every mad man thinks all other men mad است.)  

واقعیت این است که رابطه پندار و کردار یک رابطهء "این همانی" نیست.

 این موضوع هم حقیقتی پذیرفته شده است که در برابر وقایعی که در محیط پیرامونی ما اتفاق می افتد تنها آنهائی که "علم"ِ کافی از ماهیت واقعه را دارند، دچار "توهم" ناشی از "نادانی" نسبت به آن واقعه نمی شوند. برای الباقیِ کثیر از جماعتی که با آن واقعه روبرو بوده اند، ولی علت وقوع آن را نمی دانند. باب "پندار" برای توجیح آن کاملاً باز است.

به همین دلیل ساده است که ضرب المثل «کافر همه را به کیش خود پندارد!»  کاربردی کاملاً "سلبی" و "منفی" دارد.

افکار عمومی به خوبی با مفهوم این ضرب المثل آشنا هستند و قدردانی از "راهگشا" بودن آن "راز ماندگاری" و "رمز کاربرد" فراگیر آن را در میان عامه مردم است.

راه دوری نمی رویم، حتی کم سواد ترین آحاد جامعه هم با معانی این ضرب المثل آشنائی دارند و به خوبی می دانند که:
-          دزد بالفطره همه را دزد می داند.
-          آدم دروغگو همه را دروغگو می شمارد.
-          ذهن علیل فکر می کند تمامی اذهان دیگران هم علیل است.
-          و...

به حیرتی که در اثر شنیدن تفسیری که انسانی را به کرم توالت تشبیه می نماید حتماً توجه داشته اید. چه کسی در علیل بودن ذهنی که به چنین "پنداری" پناه می برد، می تواند شک داشته باشد؟

 لیکن! اگر بپذیریم که بنای هستی بر بنیان زیبائی روز افزون گذاشته شده است. نقش "وجدان" را در نظارت بر گزارهء «کافر همه را به کیش خود پندارد» شگفت و با شکوه خواهیم یافت.

وجدان چیزی فراتر از پندار است و وجدان انسانی جرئی از درک و شعور متبلور در جامعه بشری است. هرچند جنس "وجدان"   هم از جنس "پندار" باشد ولی نمی توان آنرا به هیج وجه فریفت و "شخصی" کرد و یکی از زیباترین عرصه های هستیِ بشری در وجود وجدان اجتماعی و تابع بودن وجود وجدان شخص در داخل آن پدیدار می شود.

"وجدان" مستقل از اینکه نزد چه کسی باشد. او را دائماً زیر سئوال می برد. ابزار تنبیهی و تشویقی دارد. می توان به جرائت گفت تنها بخشی از "هستی" انسانی است که در نهایتِ آزادمنشی فرد و اجتماع را به سوی سعادت "مقدر" رهنمون است.

با یک مثال (متاسفانه چندش آور) به این مبحث خاتمه می دهیم:
با فردی طرف هستیم که در بیش از نیم قرن از حیات تا به امروز خود تا بتوانی تصور بکنی "دروغ گفته" است.  سیاست های عملی او بر مدار "هدف وسیله را توجیه می کند" گردیده و حکم قتل صدها انسان آرزومند را به توهمِ تصورِ ذهنِ علیلِ خود تائید  کرده و خود، بیشتر از هر کسی، می داند که چکار کرده است.
وجدان با چنین کسی چکار می کند؟
1-       او را به بد ترین صفتی که نزد خودش متصور است، منتسب نمی کند؟
2-       او را وا نمی دارد که با "دروغ" آشکار "اظهر و من الشمس" خود را نزد افکار عمومی افشا کند؟
3-       و...

فقط یک جمله در آخر:
«دل آدمی به حال این همه زبونی می سوزد» و...  آرزو اینکه، چنبن وضعیتی « نصیب بدترین دشمن هیچ کسی هم نشود!»

2 مهر ماه 1391

این طرح بحث را ادامه خواهیم داد.

No comments:

Post a Comment