Wednesday, October 31, 2012

اعتصاب غذا آخرین سلاح مظلومان! - نقل از سایت رسمی دکتر مهدی خزعلی (باران) نوشته شده در پنجشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۰


مقالهء ذیل که در 17 شهریور ماه 1390  نوشته و منتشر شده است. عیناً از سایت رسمی دکتر مهدی خزعلی نقل و باز نشر می گردد. در این مقاله اصولی در خصوص تاکتیک ها و استراتژی، در استفاده از اعتصاب غذا به غنوان "آخرین سلاح مظلوم" ارائه شده است و اهمیتِ رعایتِ چهارچوب و اسلوب روشن در این روشِ مبارزاتی معرفی میشود.
 اعتصاب غذا انتخابی آگاهانه است، انتخاب مرگی خودخواسته و دردناک،(باران) سایت رسمی دکتر مهدی خزعلی
یکی چون جوان تونسی، به یکباره خود را به آتش می­ کشد، ودر شعله­ های آتش می­ سوزد تا آتشی را که به جانش افتاده همگان ببینند، او چارۀ دیگری ندارد، حکومت و مردم کور و کرَند و دردهای پنهان او را نمی بینند، فریادهای خاموش او را نمی شنوند، آتش درونش  را اینگونه به رخ جامعه می­کشد، او بیش از این سخنی ندارد، شعله های آتشی که جانش را می­ستاند فریاد اوست و همین شعله­ ها بود که دودمان ظلم را به باد داد، هر چند خودکشی حرام است و قتل نفس! و کسی که خود را می­ کشد مخَلَدِ در آتش دروزخ  است،  اما او خود را فدای آزادی ملت کرد، او شهید راه آزادی است، او جاودانه شد و "عند ربهم یرزقون" است، او خود را برای فرار از سختی­ها نسوزاند، او در برابرشهرداری فریاد کرد و آتشی شد به جان استبداد، او در برابر ظلم ایستاد و شهید راه آزادی .است
مهاتما گاندی – آن مصلح بزرگ – در طول مبارزات راه استقلال و آزادی، برای دفاع از آزادی و شرافت انسانی و حتی برای رفع خشونت میان ادیان و مذاهب، هفده بار دست به اعتصاب غذا زد، اعتصابات او بیشتر علیه استعمار انگلیس و قوانین استعماری بود، اما آخرین اعتصاب او برای توقف خشونت هندوها علیه مسلمانان بود و آنقدر به اعتصاب غذا ادامه داد تا شورشیان با چشم اشکبار کاردهای خود را پیش پایش بر زمین نهادند!  هر چند اعتصاب غذاهای گاندی کوتاه مدت بود، اما جایگاه بلند، عزم جدی و جثه نحیف او در موفقیت او در نیل به اهداف بی تاثیر نبود!  کسی تردید نداشت که گاندی تا مرگ بر عزم استوار خویش ایستاده است!  او در نامه به یکی از هوادارانش نوشت: "در شرایط مخصوص، پرهیز از خوردن غذا سلاحی است که خدا به ما داده تا در هنگام بی پناهی محض، به کار گیریم." او در دهه هفتم زندگی، بدون ذخیره چربی در بدن، 21 روز مقاومت کرد و این کاری بس بزرگ و سترگ بود و توانست به نسل کشی میان هندوها و مسلمین پایان دهد.
اینشتین سخت تحت تاثیر گاندی قرار می گیرد و می گوید: "«از نظر من نگرش گاندی روشن‌بینانه‌ترین نگرش در میان تمامی سیاست‌مداران زمان ماست . باید تلاش کنیم تا با روحیه وی کارها را انجام دهیم، نه آنکه برای نبرد برای آرمان‌هایمان به خشونت متوسل شویم" و باز اضافه می کند: " نسل‌های بعدی به سختی باور خواهند کرد که روزگاری چنین موجودی از گوشت و پوست بر روی زمین می‌زیسته‌است"
آری در اعتصاب غذا، صداقت و استقامت تاثیر گذار است، در بند 350 که بودم، دوستی می­ گفت: "کمی بادام بخور و استناد می­ کرد به اعتصاب غذای فردی دیگر که پودر بادام می­ خورد.  به او گفتم: اگر دانه­ ای ارزن بخورم اثر کلامم از بین می­ رود، این صداقت است که تاثیر عمل را زیاد می­کند.  یا در دادگاه، مقیسه برایم آب و بیسکویت آورد، آب را نوشیدم و بیسکویت را رد کردم، گفت: " اینجا که کسی نیست، بخور! "   گفتم: " آنجا هم کسی نیست، اما خدا هست! ان شاءالله پس از  آزادی خواهم خورد!" ، خدایش حفظ کند، محمد جواد مظفر سر سفره به شوخی می گفت: " مگر نمی گویند، فکر نان کن که خربزه آب است، پس خربزه بخور که آب است! "
ایثارجان آخرین سلاح مظلوم است در زمانی که پناهی ندارد و فریادش به جایی نمی­ رسد، بسته به شرایط فرد و زمان و مکان، انتخاب می کند، یکی خود را در آتش می سوزاند، یکی با اعتصاب خشک در مدت چند روز مرگی جانخراش را به تصویر می­ کشد، یکی اعتصاب غذای  تر با آب و مختصری نمک وشکر را برمی­ گزیند و چون بابی سندز با مراقبت های ویژه پزشکی 66 روز با مرگی سخت دست و پنجه نرم می­ کند، او که عضو ارتش سری ایرلند بود و به خاطر اقدام مسلحانه علیه دولت بریتانیا به 14 سال حبس محکوم شده بود، تنها خواسته او رسیدگی عادلانه قضایی و حقوق اولیه یک زندانی بود، او باید زنده می ماند تا در اعتصاب غذا و زندان، مردم ایرلند او را به عنوان نماینده خود برای  مجلس بریتانیا انتخاب کنند، رای به بابی سندز، رای به استقلال ایرلند و یک نه بزرگ به استعمار بریتانیا بود، او باید سختی این مرگ خودخواسته و وحشتناک را  تحمل می­ کرد تا با رای مردم راه مبارزان ایرلندی تایید شود. بابی سندز چریک27 ساله که هیچ بیماری نداشت و از سلامت کامل برخوردار بود، پس از 66 روز گرسنگی جان سپرد، مرگ او تاثیری عمیق در جهان گذاشت تا جایی که قائم مقام رهبری حضرت آیت الله منتظری(ره) او را شهید خواند و امام و مراجع و علما هم نه تنها اعتراضی نکردند، خیابانی در تهران به نام این مبارز ایرلندی تغییر نام یافت!  حال چگونه است که جناح حاکم، فریاد وااسلاما سر می­ دهد و برای اعتصاب غذای ما شبهه شرعی دارد که اضرار به بدن حرام است!  هر چند من برای اعتصاب غذای خود از چهار مرجع تقلید اذن گرفتم!
من اعتصاب غذا و بذل جان در راه آرمان را شهادت می­دانم، اما باید دقت کرد که در زمان و مکان خاص وظیفه چیست و کدام تاثیر گذارتر است، اگر فرصت داریم باید میدان مین را خنثی کرد و رفتن روی مین در جبهه در چنین شرایطی مصداق خودکشی و حرام است، اما اگر در تنگنای زمانی قرار داریم و معبر لو رفته است و بین کشته شدن 300 نفر نیروهای یک گردان و یا جانفشانی تنی چند برای باز کردن معبر مخیریم، این جانبازی شهادت است و ایثار.
در عرصه سیاست هم چنین است، گاهی سوختن در برابرشهرداری تونس، ایثار و شهادت است، گاهی مرگ جانکاه بابی­ سندز شهادت است، گاهی اعتصاب مهاتما گاندی ایثار و از خود گذشتگی است برای حفظ جان میلیون­ها انسان که به جان هم افتاده ­اند!   در واقع او با ایثار جان خود ظالم را خلع سلاح می­کند، سلاح ظالم حبس و شکنجه و محرومیت و اعدام است، او آخرین مجازات را با سخت­ترین شکل آن داوطلبانه برمی­ گزیند، و جنازه او پتکی بر سر استبداد و ظلم و ستم می شود، آبرو برای شاه و شیخ نمی­گذارد!
در اعتصاب غذایی شاه گفت: "او با نخوردن غذا و آب، مرگ را برگزیده است، که ممکن است سبب فضیحت من شود، چون رسمی است که اگر به مردی ظلم شود یا خیال کند که به او ظلم شده، و بر درگاه خانه ظالم گرسنگی بکشد تا بمیرد، مردم تا ابد، بر آن درگاه فریادی سهمگین سرخواهند داد، حتی اگر آن درگاه، درگاه شاه باشد."
فراموش نکنیم که اعتصاب غذا برای زمانی است که همه راهها بسته است، دیگر راهی نیست، امیدی نیست، ظالم کر و کور است و مظلومین  گنگ ولال!  اعتصاب غذا ابزاری است برای مقاومت و فریاد، تا ظالم و مظلوم را از خواب دروغین و ترس بیدار کند، آخرین دفاع در برابر بی­عدالتی است، تاثیر و قدرت نفوذ اعتصاب غذا در آمادگی  فرد برای مرگ خودخواسته است، او باید از همه دلبستگی­ ها و وابستگی­ ها دل بکند و مهیا شود تا مرگی سخت و دهشتناک را در آغوش کشد، او از جسم و جان خویش تغذیه خواهد کرد، ابتدا کربوهیدراتها(قندها) را می سوزاند و سپس سراغ ذخیره چربی بدن می­ رود، بدن چربی سوز می­ شود و بوی  بدی دارد، سپس سراغ پروتئین ها می­ رود، و عضلات و ماهیچه­ ها را سر سفره می­ آورد و از آن ارتزاق می­کند، روزانه خود را وزن می­ کنید و می بینید 500 گرم از ماهیچه بازو و ران خود خورده­ اید،  این کاهش حجم عضلات برایتان کاملاً محسوس است، سست می­ شوید، موتورهای حرکتی (عضلات) سر سفره می­ آید و خورده می­ شود، معده و کلیه ها اولین دستگاه های آسیب پذیرند، کمبود ویتامین­ ها روی پوست و مو و بینایی زودتر از بقیه جاها اثر می­ گذارد، سراشیبی مرگ را با چشم خود می­ بینید، روزشمار اعتصاب غذا حرکت بسوی مرگ خودخواسته است، اما عجیب است، وقتی برای آرمانی بلند با عزمی جزم اعتصاب می­ کنید، اصلاً میل به غذا ندارید!  هم سلولی من ابتدا پشتش را به من می­ کرد و غذایش را آرام می­ خورد، به او گفتم: "راحت باش، باور کن من هیچ میلی به غذا ندارم!"   برای تاکید به او گفتم:" در این مدت تنها چیزی که یک بار هوس کردم، همین آلوهای درشت و قرمز بود" و چقدر بعدها از این گفته پشیمان شدم، آلوها را نخورد و پنهان کرد تا روزی که بی حال افتاده بودم، دیدم هم­ سلولی سرش را داخل دستشویی گرفته و چیزی می­ خورد،  آری او داشت با اعمال شاقه دو آلویش را می خورد - نکند من هوس کنم - حتی هسته­ هایش را نیز در تکه روزنامه­ ای پنهان کرد و در سطل انداخت!
استراتژی فرد، نوع اعتصاب غذا را تعیین می­کند، متناسب با اهداف و زمانی که برای نیل به هدف در  اختیار داریم، بعضی اهداف سهل الوصول و در حوزه اختیارات زندانبان است، بعضی در حوزه اختیارات قاضی و یا دستگاه قضا است، گاهی اهداف نیاز به مصوبه مجلس و تصمیم حاکم دارد، بسته به اهداف و زمان و تاثیر گذاری فرد می­توان نوع اعتصاب غذا را برگزید، این جانثاری هرچه طولانی تر، جانکاه­تر و دردناکتر است، صاحبان اندیشه و قلم، مسیر دشوار و طولانی را برمی­ گزینند، تا پیامشان در دوران اعتصاب غذا به گوش همگان برسد و هدف بیداری محقق شود. اما سبزی فروش تونسی، رسالت یک انفجار عواطف را بر عهده دارد و کارش را خوب انجام می­ دهد.
من در اعتصاب غذا با عزمی راسخ به دنبال شکستن رکورد گینس بودم، می­ خواستم تا فریادی ماندگار برظلم و ستم و بیداد برکشم، بنیه جسمی خوبی داشتم، دو روز قبل از دستگیری به قله توچال صعود کرده بودم و 10 روز بعد بنا بود به قله دماوند صعود کنیم، ذخیره چربی بالایی داشتم که می­ توانست در شکستن رکورد کمکم باشد، هر چند امروز بعد از دو اعتصاب غذای 25 روزه و 26 روزه دیگر زیر وزن هستم و از آن ذخایر چربی خبری نیست!  محاسباتی که کرده بودم، با رعایت اصول و مراقبت­های پزشکی، می­ توانستم رکوردی جدید از گرسنگی تا مرگ ثبت نمایم، برایم مهم بود که این رکورد را برای بند 209 اوین به یادگار بگذارم، یقین داشتم که این سختی و بذل جان، جانهای زیادی را نجات می­ بخشد و جلوی ظلم­ های بیشماری را خواهد گرفت.
من به پیروزی خود ایمان داشتم، آن گونه که توماس اش -  رهبر قیام ایستر که با اعتصاب غذا جان باخت – پیش از مرگ خود گفت: " پیروزی از آن کسانی نیست که بیشتر آدم می­ کشند،  پیروزی از آن کسانی است که بیشتر رنج می کشند."
اما باید بدانید و آگاه باشید که اعتصاب غذا آثاری ماندگار بر جسم و جان شما خواهد گذاشت، دیگر آن فرد قبلی نخواهید شد، اما همین آثار ماندگار را بر وجود ظالم وبیدادگرنیز خواهد گذاشت، او نیز هرگز از  آثار مخرب اعتصاب بابی­ سندز بر استعمار پیر رهایی نخواهد یافت ! دیر یا زود ظالم نیز بهایش را می­ پردازد، همانگونه که هند آزاد شد، ایرلند نیز آزادیش را جشن خواهد گرفت! ما نیز باید بهای آزادی و دفاع از ارزش ها را بپردازیم. ما نیز از عدالت در قضا و آیین دادرسی برخوردار خواهیم شد، ما نیز بساط سلول انفرادی و چشم بند و انفرادی و شکنجه و تحقیر و تحمیل را جمع خواهیم کرد! ما نیز حقوق زندانی – متهم یا مجرم – را رعایت خواهیم کرد، به زندانبان و بازجو یاد خواهیم داد که زندانی انسانی است که  در خلقت برادرتوست، هر چند مجرم و گناهکار باشد، به او می گوییم که حق تحقیرزندانی را ندارد، زندان را به کارگاه انسان سازی بدل خواهیم کرد، زندانی را از حق وکیل و ملاقات و تلفن و هواخوری محروم نمی کنیم! زندانی را از کتاب و رسانه محروم نخواهیم کرد، آنگونه شفاف و قانونمند عمل می کنیم که مجرم مجازات را حق خود بداند، باید چون امیرالمومنین (علیه السلام) حدود را آنگونه جاری کرد که اول انسان ساخت و بعد حد را برای ساختن جامعه و تطهیر فرد جاری کرد، تا جایی که سارق انگشتان بریده خویش را بالا می گیرد و با صدای بلند فریاد می کند که حدِّ خدا را بهترین خلق خدا بر من جاری کرد و خطابه ای در منقبت مولا بیان می دارد.  اما امروز کدام زندانی را می یابید که از دادرسی و برخورد زندانبان راضی باشد؟! کدام زندانی را می یابید که از ظلم و ستم و نابرابری ننالد؟! کدام زندانی را می شناسید که توشه ای معنوی از زندان با خود آورده باشد؟! امروزه برعکس شده است، این زندانیان سیاسی اند که درس اخلاق و دین و قانون به بازجو و زندانبان می دهند، این زندانی است که تاثیر معنوی بر زندانبان دارد!  زندان های جنایی و جرائم عمومی مثل قاچاق مواد مخدر، دانشگاه بزهکاری و خلافکاری است، اگر بیگناهی را به اشتباه به آن محبس برند، با دکترای بزهکاری و جرم و جنایت ترخیص می شود! آدم بی خط و ربط را به اندرزگاه اینان برند، موجودی هفت خط به جامعه تحویل خواهند داد! و این خلاف رسالت نظام اسلامی است.
من بر این باورم که اصلاح هر جامعه ای از اصلاح سیستم قضایی آن شروع می شود، اگر حقوق اولیه یک متهم - از قبیل تفهیم اتهام ، حق حضوروکیل، ملاقات وتماس تلفنی، تناسب اتهام با قرارصادره، مرتبط بودن مواد قانونی استنادی با اتهام (گاهی با هیچ سریشمی نمی چسبد و حکایت گ.. و شقیقه است، مثل همین اجتماع و تبانی رایج در تمام احکام صادره سیاسی!) عدم شکنجه و تحمیل و تلقین و تهدید و تطمیع، امکان استفاده ازرسانه ها تا متهم از اجتماع منفک نشده و در شرایط خلاء بازجویی نشود، منع بازجویی در شب، منع سلول انفرادی و چشم بند، تامین امکانات اولیه نظیر خورد و خوراک و خواب و هواخوری و دستشویی و استحمام و.... – رعایت نشود، من ترجیح می دهم برای اصلاح سیستم قضایی – که مقدمه اصلاح جامعه است – اعتصاب غذا کنم و جانم را فدای این اصلاح اساسی نمایم و این اقدام را شهادت در راه خدا می دانم.
توصیه من به همه کسانی که  در سیستم قضایی مورد ستم و بی عدالتی واقع می شوند این است که وقتی شأن انسانی شان رعایت نمی شود، به زندگی حیوانی رضایت نداده و با اعتصاب غذا از حقوق انسانی خویش دفاع کنند، این هم به نفع آنهاست و هم دفاع از جامعه بشری است.  من مرگ با عزت را بر زندگی ذلت بار ترجیح می دهم.
که اباعبدالله الحسین (علیه السلام) فرمود: "هیهات منا الذلة" و " الموت اولی من رکوب العار"
90/6/17
مهدی خزعلی
*** این عکس را هم الساعه دوستی از ما گرفت، و اصرار داشت که در مقاله امروز بگذارم، امتثال امر شد و عکس داغ و تازه در مقاله ای که مشغول تایپش بودم گذاشته شد، این هم از دوستان فضای  مجازی ما!
***** 
نکاتی برای امروز 

بنظر می رسد در این مقطع از تاریخ مبارزاتی ایرانی و روند روبه توسعهء "مبارزه" با استفاده از "آخرین سلاح" با «اعتصاب غذای نسرین ستوده و دستگیری مهدی خزعلی - که اعتصاب غذای بدون آب و غذا را از قبل برای چنین شرایطی اعلام کرده بودند -  و اعتصاب غذای 9 بانوی زندانی در اوین در اعتراض به بدرفتاری نگهبانان»، به موضوعِ روز سایر زندانیان سیاسی هم تبدیل شود.
مطالعهء این یادداشت برای استفاده از تجربیاتِ دکتر مهدی خزعلی، برای خانواده های زندانیان سیاسی لازم و مفید است. تا با آگاهی نسبت به ظرافت ها و ابعاد استفاده از این "آخرین سلاح" از وارد شدن خسارت های جانی و روانی اضافی به عزیزان مان جلوگیری شود.
روشن است که جامعهء مدنی، خانواده و دوستانِ "اسیرانِ دربند"، نمی توانند به عنوان تماشاچی در این عرصهء نابرابر عمل نمایند. فشار افکار عمومی به حاکمان برای اینکه دوستانِ زندانی را در موقعیتی قرار ندهند که مجبور به اعتصاب غذا بشوند. یک وظیفهء انسانی، ملی و مبارزاتی است. 
ولی این موضوع نمی تواند از نیاز به انتقال تجارب به دوستانِ در بند کم نماید. بهتر آن است که «اگر قرار است، زندانی از ابزار مبارزاتی "اعتصاب غذا" برای احقاق حقوق خود وجامعهء خود استفاده می کند. این کار را نیز به بهترین شکل و شایسته ترین روش ها به انجام برساند».
(ممکن است ما به ضرورتِ اعتصاب غذا برای رسیدن به مطالباتِ حداکثری، در شرایط فعلی باور نداشته باشیم. ولی لازم است درصورتی که دوستی، این روش مبارزه را به عنوانِ تنها را انتخاب کرد، بطور کامل تحت مراقبت های فوری پزشکی و روانپزشکی قرار بگیرد.) هنوز زخم از دست دادن هدی صابر زیر فشار زندان و زندانبانان، روح و جان جنبش سبز و مبارزات آزادی خواهانهء ایرانی، را می خراشد.
امید اینکه این دورانِ "فلاکت" و "جور وستم" هرچه زودتر به پایان برده شود!  
پنجشنبه 11 آبان 1391

وقتی «زندگی اقتصادی مردم توپ پینگ پنگ نادانی است»، "عروسک گردانی" سران "مُضّرتر" است! از معامله با مُحلل "ریاست جمهوری" چه خبر؟




سید علی خامنه ای: از امروز تا روز انتخابات هر کس احساسات مردم را در جهت ایجاد اختلاف بکار بگیرد قطعا به کشور خیانت کرده است- خبرگزاری مهر - (اینجا)


حدادعادل بعد از ملاقات عصر سه شنبه با مصباح یزدی: امیدوارم پینگ پنگ مکاتباتی سران سه قوه متوقف شود.(اینجا) 


افکار عمومی:

«وقتی زندگی اقتصادی مردم توپ پینگ پنگ نادانی است»، رهبری فردی و "عروسک گردانی" سران سه قوه "مُضّرتر" است!
- از ملاقات حدادعادل با مصباح یزدی و معاملهء ایشان با مُحلل "ریاست جمهوری" چه خبر؟

- مطالعهء گزارش "دزدی بزرگ" و "معامله بر سر ریاست جمهوری 92" توصیه می شود:




Tuesday, October 30, 2012

فرازی از کتاب "اندیشه های متی" به مناسبت یورش مامورین به «سرای قلم» و بازداشت "مهدی خزعلی" و دوستان همراه ایشان




فرازی از کتاب "اندیشه های متی" به مناسبت یورش مامورین به «سرای قلم» و بازداشت "مهدی خزعلی" و دوستان همراه ایشان که جز مهرورزی برای ایران و ایرانی نسبت دیگری ندارند!
*****
تمثیل می- ان- له از صعود به کوه‌های بلند

پس از این که کارگران و رعیت‌های فقیر با کمک می- ان- له قدرت را به دست گرفتند، نتوانستند تمام نقشه‌هایشان را به یک باره عملی کنند. ظاهراً پیشرفت آن‌ها کند شده بود. حتّی گاه مجبور می‌شدند چند گامی هم به عقب برگردند. تحمّل این وضع برای خیلی‌ها که از دور ناظر بودند دشوار بود. هر بار که کارگران به رهبری انجمن می- ان- له، با شکستی روبرو می‌شدند و یا برای جلوگیری از شکستی برنامه‌ای را کنار می‌گذاشتند، ناظران فریاد می‌کشیدند که کارگران به اعتقاد خود خیانت می‌کنند و انجمن اوضاع را به حال سابق رها کرده است. این‌ها کار انقلاب را عملی یك‌باره می‌پنداشتند؛ مثل پرش از پرتگاه صخره‌ای که یا می‌شود یا نمی‌شود و اگر نشد جان مرد بر سر آن می‌رود.

می- ان- له می‌گفت: مردی را در نظر بگیریم که می‌خواهد به کوهی بسیار بلند با شیبی تند که ناشناخته هم است صعود کند. فرض کنیم که این فرد پس از تحمّل مشکلات و خطرات زیاد، موفق می‌شود به مراتب بالاتر از پیشروان این کار برسد؛ ولی هنوز به قلّه دست نیافته‌ است. حال در وضعی قرار دارد که پیشروی بیشتر در جهت انتخاب ‌شده، نه تنها مشکل و خطرناک می‌نماید بلکه مطلقاً غیرممکن است. اینک باید برگردد، به پایین بیاید و راه‌های جدیدی بیابد. هر چند ممکن است این کار کسل ‌کننده باشد، ولی به هر جهت دست‌ یافتن به قلّه را ممکن می‌کند. بازگشت از ارتفاعی که تاکنون پای بشری به آن نرسیده ‌است و کوهنورد فرضی ما در آن قرار دارد، مشکلات و خطرات بیشتری به همراه دارد تا صعود به آن. امکان لغزش پا در بازگشت بیش از صعود است؛ چه دیدن جایی که پا بر آن می‌نهند آسان نیست. در بازگشت، شوق توان‌بخش دست ‌یافتن به قلّه خاموش می‌شود. باید به طناب متوسّل شوند و ساعت‌ها صرف‌ کنند تا جای اتكای مطمئنی در صخره فراهم آورند. باید به آهستگی لاك‌پشت حرکت‌ کنند و پیوسته به سمت پایین بیایند و از هدف دورتر شوند، بی آن‌که در بازگشت مشقّت‌بار و خطرناک، راهی امیدبخش دیده‌ شود تا از آن سریع‌تر و مستقیم‌تر به  جلو و به سوی هدف روند و به قلّه دست‌ یابند. آیا طبیعی نیست اگر فرض کنیم که در این کوهنورد - هر چند که به ارتفاع بی‌نظیری رسیده‌باشد - لحظه‌های یأس و تردید به وجود آید؟ بی‌شک شنیدن صدای ناظرانی که از فاصله‌ی دور و البته در محلی بی‌خطر، با دوربین این بازگشت خطرناک را مشاهده می‌کنند، تکرار و شدّت حمله‌ی لحظه‌های تردید را بیشتر می‌کند. این بازگشت را نمی‌توان «ترمز در میان راه» نامید. زیرا ترمزکردن ماشین کاری از پیش محاسبه شده و آزموده است بر روی جاده‌ای که قبلاً ساخته و آماده شده‌ است. ولی در اینجا نه ماشین است و نه راه. در اینجا هیچ چیز نیست که از پیش امتحان شده باشد.

از سمت پایین صداهایی که از دل سرد ناظران بر می‌خیزد، شنیده می‌شود. عدّه‌ای شادی خود را از این وضع اسفناک آشکارا بیان می‌کنند و می‌گویند: «همین حالا پرت می‌شود، چشمش کور، ‌این دیوانگی‌ها یعنی چه؟!» دیگران می‌کوشند شادی خود را از مصیبت او پنهان کنند و چشم‌ها را با افسردگی تاب می‌دهند و شکوه می‌کنند که: «متأسفانه آنچه ما با ترس‌ و لرز احتمال می‌دادیم به حقیقت پیوست. مگر ما پیشنهاد نکردیم که صعود به قله را بگذارند تا نقشه‌ی ما کامل شود. در آن زمان ما با حرارت تمام در مخالفت با این راه می‌کوشیدیم، که حالا این دیوانه هم از آن برمی‌گردد. ببینید! ببینید! برمی‌گردد، پایین می‌آید. ساعت‌ها زحمت می‌کشد تا چند نوک پا به عقب برگردد. آن زمان که ما عالمانه در طلب اندازه‌ها و دقایق کار بودیم چه فحش‌های زشتی که به ما نداد. آن زمان که ما با حرارت گمراهان را محکوم می‌کردیم و مردم را از گمراهی و مساعدت با آن‌ها بر حذر می‌داشتیم منحصراً به عشق نقشه‌ی بزرگ صعود به قلّه‌ی کوه بود. ما هدفی جز حفظ اعتبار نقشه‌ی بزرگ نداشتیم

خوشبختانه صدای این دوستان به اصطلاح حقیقی راه صعود، به گوش کوهنورد تمثیل ما نمی‌رسد. اگر می‌رسید حالش به هم می‌خورد. می‌گویند تهوع برای سلامت فکر و استواری قدم خوب نیست، به ‌خصوص در اوج بلندی‌ها.

(اندیشه‌های متی، برتولت برشت، ترجمه‌ی بهرام حبیبی، انتشارات آگه)

نقدی بر یادداشت «بازگشت به جمهور مردم!...» - چرا برای "تغییر" در اوضاعِ فعلی، افقِ اعلام عفو عمومی "پیش نیاز" شده است؟




مشکل آن "بختک" و این "محلل که جا خوش کرده است" بدون اعلام "عفو عمومی" حل نمی شود. 

خبرگزاری فارس از صبح سه شنبه خبر انتظارِ ملاقات حدادعادل با آقای مصباح در قم را منتشر کرده و معلوم است جمعیت زیادی منتظر نتیجهء این ملاقات هستند. (اینجا بخوانید)  سیستمِ حاکم، حدادعادل را مطلوم گیر آورده است – شاید تقاص زیادی خواهی خود ایشان باشد! – ولی اینکه ماموریتِ راضی کردنِ "محللی که جا خوش کرده است" را به ایشان سپرده اند، ماموریت ناممکن است و ایشان را شدیداً زیر فشار قرار داده است.

مذاکرات فشرده ای که فراکسیون اصول گرایان مجلس به رهبری حدادعادل با سه قوه و بخصوص در نوبت های متوالی با رئیس جمهور هم نظر آقای خامنه ای برگزار می کنند. در کنار اظهار نظرهای مشعشع علی اصغر زارعی یکی از اعضاء هئیت رئیسهء فراکسیون اصول گرایان که درخواست دارد «هئیت رئیسهء مجلس اسامی امضاء کنندگان سئوال از احمدی نژاد را منتشر نماید» (اینجا بخوانید )  و نصیحت های حسینیان در جهت اجتناب از طرح سئوال از احمدی نژاد در مجلس، همگی بر محور ماموریتِ "غیر ممکن" می گردند.

متاسفانه عقلای اصولگرایی – حتی مرتضی نبوی – هنوز متوجه نشده اند که امکان بازگشت به دوران حتی 1388 نیز دیگر وجود ندارد. بختکِ «انشالله گربه است» بر فقر دانش و تکنوکراسی ناقص اصولگرایان غالب است. و هنوز در راس قدرت سیاسی کسان زیادی متوجه نشده اند. که این سیلِ ناشی از "تورم و نقدینگی" که همزمان با "تحریم های مالی" گریبان اقتصاد کشور را گرفته است. نه تنها قدرت مطلقهء حاکمان، بلکه "کیان کشور" را هم می تواند در هم بپیچد.

در این سو مصلحین اجتماعی و همهء رهبران سبز و اصلاح طلبان بویژه بزرگوارانِ در بند از بیان واقعیت ها و دادن هشدارهای وطن پرستانه کوتاهی نکرده اند - حتی حاضر به تحمل ناگواری های بیشتر و تعامل با سرکوبگران خودشان هستند -  تا شاید بشود از این مخمصهء گریز ناپذیر، مملکت را به سلامت عبور داد. (صحبت های عبدالله نوری را اینجا بخوانید.)

دراین یادداشت اصراری بر آوردن نمونه های بیشتر برای نشان دادن اوضاع بحرانی کشور نمی بینم.

موضوع این یادداشت تاکید بر راهکار اعلام "عفو عمومی" است و اینکه چرا این مهم به عنوان عملیاتی ترین بخش یادداشت «بازگشت به جمهور مردم...»(اینجا بخوانید) مطرح شده و از اهمیت حیاتی برخوردار است.

واقعیت این است که سیستم قضائی، همراه با سیستم های حذف فیزیکی – دوست و دشمن – در این 33 سال. فعالین اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را به این یقین رسانیده است که در صورت حتی یک قدم عقب نشینی از مواضع و یا اعتراف به اشتباه به انواع روشهائی که – خود آقایان بهتر از ما می دانند، چون مجریان این قبیل حذف ها نیز بوده اند – از صحنهء روزگار حذف خواهند شد.

این سیستمِ حذف – رسمی و یا غیر رسمی – در حال حاضر به بزرگترین معضل اصلاح امور و تغییر در راه کارهای مدیریت در ایران تبدیل شده است و به همین دلیل است که ضرورت دارد موضوع عفو عمومی فراگیر، حتی نسبت به انحرافاتِ ناشی از پست و مقام همراه با «بازگشت به جمهور مردم» مورد توجه قرارگرفته و اعلام گردد.

خسارت های اجتماعی و اقتصادیِ مدیریت دولت های نهم و دهم که تنها "نوک قلهء" در معرض دید آن حداقل 400 میلیارد دلار ارزیابی می شود. نباید به موضوعی "شخصی" تبدیل شده و به همین دلیل به موضوع "مرگ و زندگی" برای مدیرانِ شاغل سیستم تبدیل گردد.

چرا که اساساً شرایط موجود، ناشی از یک سیستم معیوبِ "نادانی" بوده و می تواند در صورت عدم شفاف سازی در این خصوص به "مقاومت های" غیر منطقی تا پای مرگ، نزد عده ای از دست اندرکاران، تبدیل شود. موضوعی که خود می تواند به عاملی برای تخریب و خسارت بیشتر منجر گردد.

برای حفظ کیان کشور، اجتناب از تخریب های اقتصادی بیشتر و جلوگیری از هرگونه جنگ افروزی ویرانگر، همین امروز هم به قدر کافی دیر شده است!  

طنز آخوندی (6) : « مُحَلِّلی که جا خوش کرده است! » - نقل از سایت دکتر مهدی خزعلی


دکتر مهدی خزعلی یکشنبه 7 آبان در سایت باران نوشته اند
 یکی برای خودم مقاله دو سال و اندی پیش را ایمیل کرد، راستش تمامش را خواندم و حظ کردم، گفتم برای شما هم باز انتشار دهم
امروز بهتر درک می کنید که آنروز چه نوشتم

 طنز آخوندی (6) : » مُحَلِّلی که جا خوش کرده است! »(اینجا بخوانید) ا


Monday, October 29, 2012

اعتصاب غذا در زندان «تاکتیک» یا « استراتژی»؟ آیا اعتصاب غذای نسرین به اهداف خود نرسیده است؟




به رضا خندان! و دوستداران نسرین ستوده!

رهبری "جنبش سبز مردم ایران" بر اصولی منطقی و استوار قرار گرفته است.

"خرد جمعی" فعالین سیاسی - که با اعتقاد خدشه ناپذیر به "مسالمت آمیز" بودنِ راه های تحقق "مطالباتِ" مردم ایران، این جنبش را هدایت می کند - وابسته به توانائی ها و کاستی های هیچ کسی نیست؛ و حتی مطابقِ نطر صریح میرحسین موسوی و مهدی کروبی صلاح نیست ابعاد جهانشمول "جنبش سبز مردم ایران" در محدودهء محدودیت ها و قابلیت های ایشان نگهداشته شوند!

در دهکدهء به شدت کوچک شدهء دنیای امروز راه های مشاوره و تصمیم سازیِ، که:

1-       قرار نیست در تقابل و ستیز با اصول غیر قابل تغییر طبیعت باشد؛
2-       مقرر است بر اساس علوم شناخته شده در جوامع بشری و متکی بر تجارب ملل دیگرباشد؛
3-       "خرد جمعی" معیار قابل قبول برای چهارچوب ساختاری آن بوده و این مهم مورد توافق پیشگامان جنبش هست؛
نباید به محدودیت های اعمال شده از جانب "رقیب" وابسته باشند.

درخصوص موضوع اعتصاب غذا و تجاربی که در این خصوص به دست آمده است، نیز قواعد بالا می تواند جاری باشد و موضوع مبارزه با تاکتیک اعتصاب غذا می تواند و باید بر اساس "کف" و "سقف" مطالباتِ فعالین، مدیریت گردد.

ما در شرایطی بسیار ویژه و با "چشم باز" باید بتوانیم سلامت و امنیت زندانیان سیاسی را مراقبت کرده، از هرگونه اعمال فشار غیرقانونی بر آنان جلوگیری کنیم و به همین دلیل است که پیشگامان و کادرهای مسئول شبکه های اجتماعی سبز مسئولیت هدایتِ اتخاذِ صحیحِ «تاکتیک ها» و چگونگی پیشبرد آنها در جهت «استراتژی» را بر عهده دارند.

رعایت این اصول مبارزاتی و تشدید مشارکت هرچه بیشتر فعالیت در ارتقاء سطح "خرد اجتماعی" هم اکنون موضوع روز جنش سبز است. برای اینکه رقیب دچار این توهم ابلهانه نشود که:

1-       با حصر وزندان کردن رهبران اجتماعی سبز می تواند "جنبش" را محدود نماید؛
2-       با عدم پاسخ گویی به خواسته های مبارزین می تواند آنها را وادار نماید به خودشان صدمه بزنند؛
لذا، لازم است در اتخاذ تاکتیک و رعایت اصول استراتژیک جنبش «قدرتِ "خرد جمعی" مبارزین به نمایش گذاشته شود».

در مورد اعتصاب غذای "بانو نسرین ستوده" نیز رعایت این اصول، موجب ارتقای سطح مشارکت در رهبری جنبش سبز بوده و می تواند به نمونهء قابل ذکر در این خصوص تبدیل گردد.

به نظر این قلم:
«اعتصاب غذای نسرین به همهء اهدافِ ممکن که می شد برای آن در نظر گفت رسیده و دنیا و مردم زحمتکش ایران به روشنی پیام نسرین را دریافت کرده و حکم محکومیت سیستم قضائی در ایران - به دلیل بی توجهی به خواسته های یک مادرِ دربند تا حدی که اعتصاب غذای اعتراضی ایشان حتی بتواند سلامتی این مادر را از بین ببرد - صادر کرده اند!»

قدم بعدی در این اعتصاب غذا «اعلام حقانیت بدست آمدهء نسرین با تاکید بر نامشروع بودنِ اقدامات سیستم قضائیِ حاکم و پایان دادن پیروزمند این اعتصاب است». 

پیشنهاد می شود ادامهء مسیر مبارزاتی نسرین به سمت استفاده از این "حقانیت" و "پیروزیِ" بدست آمده، حرکت نماید.

پایان اعتصاب غذائی که می تواند اساس سلامت نسرین را – مطابق دلخواه زندانبانان – با خطر روبرو نماید و گذر از این مرحله به مرحلهء بعدیِ اعلام مطالباتِ بیشتر، روش درست است.

رضا جان!  
همراهِ عزیزِ نسرین!

با این نوشته و اعلام اینکه «دنیا و مردم زحمتکش ایران پیام دادخواهی نسرین را شنیده اند!» و این انتقال آگاهی بزرگترین پیروزی ممکن برای دستیابی در این لحظه می باشد! از شما خواسته می شود از نسرین بخواهید به اعتصاب خود با پیروزی پایان داده، فاز جدید مبارزاتی در "بند" را که همانا «وحدت عمل و اعلام مواضع انسان دوستانهء ایشان و همبندی هایشان است»، را در مرکز توجه تحرکات بعدی قرار دهند.

سلامت نسرین برای ادامه مبارزه، "اصلی" است که نمی توان از آن چشم پوشید!

مشتاق! منتظر دریافت خبرِ رسیدن پیام به نسرین خواهیم بود! 

Wednesday, October 24, 2012

به دزدی که از دزدهای دیگر دزدی بکند. شاه دزد می گویند! صفت توصیفیِ دزدی که از شاهِ "مافیای دزدان" دزدی بکند، چیست؟



نظری بر خبر های اقتصادی و تحلیل های ارائه شده در وبلاگ «ایران آباد» مبین این واقعیت است که مافیای حاکم بر ایران حداقل مبلغ 400 میلیارد دلار در 7 سال گذشته از محل درآمدهای ناشی از فروش ارز دزدی کرده است.( منظور از دزدی این است که این مبلغ  از مدار گردش در اقتصاد ایران خارج شده است.)



دزدی بدون زحمت زیاد 400 میلیارد دلار در 7 سال را اگر  "شاه دزدی" ندانیم، واقعاً نهایت بی انصافی است. صاحب نظران اقتصادی در اولین فرصت وبا وزیدن نسیم "سبز آزادی" در ایران آرزومند. دلایل کافی به ما ارائه خواهند داد که تاکنون دزدی به این بزرگی و به این آشکاری در تاریخ بشر  "مانند" نداشته است.

نویسندهء این مطلب اولاً آگاه است که هیچکدام از خوانندگان این یادداشت تصویر ذهنی روشنی از "مقدار" این میزان پول دزدی شده ندارند. ولی یقین دارد که هیچ یک از خوانندگان این مطلب "فلاکتی" را هم که در زندگی خود و اطرافیانشان در 7 سال گذشته اتفاق افتاده – در ضمن اینکه با گوشت و پوست و استخوان لمس می کنند – هنوز هضم و باور نکرده اند.

نوک قلهء فلاکت های اجتماعی، اعتیاد، بیکاری، فقر، فحشا، اختلافات خانوادگی بر سر مسائل جرئی مالی و آبشاری از چک های برگشتی در سیستم معاملاتی در بازار ایران هنوز از نقطه نظر ذهن ساده معادل با "خصلت های فردی نانجیب" شناخته می شود و ایرانی جماعت در زندگی شخصی خود از این همه بی مبالاتیِ بغل دستی که باعث شده "او" در منجلابی از "فلاکت" در غلطد حیران است. تا روزی که نوبت به خودش برسد.

تازه در این موقع است که متوجه می شود. آن چیزی که قاموسِ زندگی او را – همان سان که تا دیروز زندگی برادرش را – در هم می کوبد. حرص بدست آوردن "پوستینی" بر آب روان نبوده، بلکه این "پوستین" است که او را رها نمی کند!

من در این مقال و با ذکر واقعیت های ذکر شده در بالا فقط در نظر داشتم فرصتی برای آشنایی با "فلاکتی" که بر جامعه ایرانی رفته و در حال وقوع هست را فراهم نمایم. لیکن موضوع این یادداشت روشن کردن پروژکتور بر اتفاقات سیاسی روز است که در محفل مافیای حاکم بر ایران در حال وقوع است.

واقعیت این است که رئیس جمهورِ هم نظر با آقای خامنه ای با نوشتن نامهء سرگشاده در مقابل نامهء محرمانهء رئیس قوه قضاییهء منصوب آقای خامنه ای بخشی از قواعد بازی "سیاست ورزی" در ایران را بر هم زده است. در این یادداشت می خواهم علت و عوامل جنبی این اقدام را معرفی کرده، نوری بر زوایای مبهم این اتفاقات بتابانم.(با قید این واقعیت که موضوع بیشتر مسخره و خنده دار است تا موضوعی برای نگرانی "مردم شریف، زحمتکش و آرزومند ایرانی"!)

الف) موضوع چیست؟

موضوع خیلی ساده تر از آن است که بشود باور کرد. 33 سال پیش – مثلاً – انقلابی در ایران اتفاق افتاده و ما همه با هم به شادمانیِ پایانِ سالهایِ حکومتی استبدادی "جشنی" برگذار کردیم. این – مثلاً – انقلاب در همان روزهای اول توسط برخی که احساس زرنگی و مقبولیتی اسلامی در میان مردم داشتند، مصادره شد.

رهبران مصادره کنندهء انقلاب برای تداوم حکومت که از بد روزگار آنها "جمهوری" نامیده شده بود. در فراز هائی چند امکان قبضهء قدرت را در دست خود با تعریف "رهبری فردی" فردی مجتهد مسلمان در قانون اساسی فراهم کردند.(شاید بتوان گفت که این اولین اشتباه مهم آقایان بود.)

بقیهء مسیر را همه با هم آمده ایم. حکومتی فردی و مصادره شده در آخر قرن بیستم، پایان هزارهء دوم میلادی و آغاز هزارهء سوم شکل گرفته است.(با اجازهء خواننده سئوالی از روی شیطنت بکنم؛ اگر علی آقا نه! شخص شما در راس این حکومت فردی بودید فکر می کنید اوضاع بهتر از این می شد؟)

اکنون در مسیر گذر از یکی از گردنه هایِ تاریخ این جمهوری قرار گرفته ایم! 25 سال حکومت "مطلقهء" علی خامنه ای به زودی تمام خواهد شد. این در شرایطی است که باندهای مافیائی قدرت بر سرکار هستند و هیچ کس حاضر نیست از صندلی خود بلند شود! دو "مجتبی" در این بازی تحت شدیدترین فشارها هستند. فشار ناشی از زیاده طلبی که ریاد هم برای آن زحمت کشیده نشده است. خواب را از چشمان هر دو مجتبی که از قضای روزگار رفیق هم هستند ربوده است. من به فصل مشترک سیاسی این دو اشاره می کنم که هر دو از دوستان نزدیک "سعید امامی" بوده اند.  

ب) درد بی درمان!

در داستان های قدیمی داریم که پادشاهی از خدا می خواهد این قدرت را به او عطا بفرماید که به هر چیزی دست می زند. آن چیز تبدیل به طلا شود. (بقیه داستان روشن است در اعتصاب غذای خشک بیشتر از حداکثر 7 روز نمی توان زنده ماند.)

حکایت مجتبی های ما است.

ج) آقایِ دو مجتبی کیست؟

در تیتر این یادداشت سئوال کردیم. دزدی که از شاه دزدِ مافیایِ دزدان، دزدی کند را چه می توان نامید. من پیشنهاد می کنم او را آقای دو مجتبی بنامیم. چرا؟

1-       200 میلیاردلار از سرمایه ملی بطور مستقیم و با سند و مدرک که در اختیار "رئیس جمهور هم نظر آقا" قرار دارد به حساب های شخصی و اطرافیان نسبی و سببی آقایان "مجتبی" واریز شده است.
2-       200 میلیارد دلار غیر مستقیم هم بصورت گشایش اعتبار های صوری و ساختگی جمعاً به ارزش 480 میلیارد دلار در اختیار وابستگان و اطرافیان "آقا" – حتی بانکهای خصوصی ایشان - گذاشته شده و اسناد و مدارک آن در سیستم بانکی، بانک مرکزی، گمرگات و علاوه بر اینها در سیستم بانکی  "جهانی" ثبت شده و انحراف از تامین منابع و مصارف آن قابل ارائه در هر محکمه ای هست.
3-       رئیس جمهورِ هم نظر با آقا چیز زیادی نمی خواهد. او اهل معامله است. جمهوری مادام العمر تیم خود را می خواهد. برآورد ارائه شده از طرف این شاهِ شاهانِ دزد این است که «مدیریت کار را به من بسپارید و حداقل 8 سال دیگر ریاست جمهوری تیم مرا تا علی خامنه ای زنده است. تامین کنید! در مقابل، اسناد دزدی شما را رونخواهم کرد!»
د) بازی ادامه دارد!


آیا با چشم اندازی که در بندهای قبلی این گزارش تحلیلی مطرح شده بود. خبر جلسهء بالا عجیب است؟ پس از ساده کردن صورت مسئله خواهیم داشت! نماینده های مجتبی 1 و مجتبی 2 با رئیس جمهور منصوب مجتبی 1و2 جلسه داشته اند!

جمعبندی مختصر برای امروز:

ملاحظات:

-          هزارهء سوم میلادی است.
-          دنیا به آرامش و خاورمیانهء رفاه نیاز دارد.
-          پول "کثیف" ناشی از دزدی در جهان متمدن بیشتر از 10% ارزش اسمی مشتری ندارد!
-          مردم ایران بیش از این تحمل تحقیر و فلاکت را ندارند!
-          حق با آقای ارسلان فتحی‌پور، رئیس کمیسیون اقتصادی مجلس  است.(اینجا)  در دنیای امروز دلار تقلبی به دلاری گفته نمی شود که در خزانه داری آمریکا چاپ نشده باشد. دلارهای کثیف که نقل و انتقال آن از طریق سیستم بانکی ایالات متحده ثبت و ربط نشده باشد نیز دلار تقلبی محسوب می شوند.
جمعبندی که بشود این یادداشت را با آن خاتمه داد. ساده تر از آن است که بتوان تصور کرد. «بازی داردتمام می شود!»

چرا؟

1-       «جنبش سبز مردم ایران»(اینجا) پروژکتورهای آگاهی بخش را برای مردم روشن کرده اند. مردم همه چیز را می دانند!
2-       اکثریت مطلق پرسنل سپاه و بسیج متوجه می شوند که از آنها سوء استفاده شده است!
3-       قرارگاه خاتم الاتبیا به عنوان "ماشین پول" سپاه در میان پروژه های عمرانی اَلکی "درگِل" گیر کرده است!
4-       حتی اکثریت مجلسی که به دستور مستقیم رهبر و عمداً از پاسداران درجه دو ومطیع رهبری تشکیل شده است. هزینهء  نرخ همکاریشان برای سرکوبِ مردم از حدِ "توانِ پرداختِ" سیستمِ حاکم بیشتر است!
3 آبان 1391

 *****
مطالعهء یادداشت «بختک چیست؟» به خوانندهء علاقه مند توصیه می شود :