Saturday, October 6, 2012

حکایتی از «گلستان سعدی»! به مناسبت انتصاب حداد عادل؛ به ریاست «بنیاد سعدی»! - "تو" خواه پند بگیر و خواه ملال

مشرف الدین سعدی شیرازی، آموزگار زبان پارسی و یکی از پیامبران شعر ایران است.



«فقیره درویشی، حامله بود. مدت حمل به سر آورده، و مرین درویش را همه عمر فرزند نیامده بود. گفت: خدای عزوجل مرا پسری دهد، جزین خرقه که پوشیده دارم، هرچه ملک من است، ایثار درویشان کنم. اتفاقا پسر آورد و سفره درویشان به موجب شرط بنهاد. پس از چند سالی که از سفر شام باز آمدم؛ به محلت آن دوست برگذشتم و از چگونگی حالش خبر پرسیدم، گفتند: به زندان شحنه در است. سبب پرسیدم، کسی گفت: پسرش خمر خورده است و عربده کرده است و خون کسی ریخته و خود از میان گریخته! پدر را به علت او سلسله در نای است و بند گران بر پای. گفتم: این بلا را به حاجت از خدای عزوجل خواسته است.» (گلستان سعدی)

***
روز گار غریبی است !
این حکایت را همان بهتر به « قواعد سیاست ورزی وغضنفریسم در بازی سیاسی، واقعاً "این دروغی" که میگی، راسته؟ » "سنجاق" کنیم تا فراموش مان نشود!

من آنچه شرط بلاغست با تو می‌گویم
تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال


15 مهر ماه 1391

No comments:

Post a Comment