Sunday, October 14, 2012

زندانیان سیاسی و مصلحین اجتماعی داخل و خارج از ایران همه نگران بحران حاکم بر میهن هستند! - چه باید کرد؟



این نوشته بر آن است که ضرورت "اتحاد" ایرانیان – تاکید می کنم همهء ایرانیان – را در گذر از آتشی که در مملکت بدست حاکمان بر افروخته شده جلب نماید.(تقدیم می شود به استاد "کیوان صمیمی" که عشق او به ایران بر "نادانی حاکم" و "رنج زندان" پیروز است!)

 (سقراط؛ تصور اینکه فردی سجیه ای را دارا باشد که در واقع ندارد مرضی دانست که کم از دیوانگی نیست.)


واقعیت این است که پدیده هایی که اینروزها گریبان اقتصاد و سباست و در کل "حیاتِ جامعه ایرانی" را در بر گرفته است. یک بحران سیستمی شدهء فرا گیر، ناشی از فسادِ به شدت رانتی و مافیائی است. هیچ کسی نمی تواند دامن خود را از بحرانی که – حداقل نسل آتی – در ایران را تهدید می کند بیرون بکشد.

به حاشیه نخواهم رفت و توضیح واضحات برای کسانی که خود در این آتش در حال سوختن هستند را یک نوع شوخی "بی مزه" می دانم. سابقهء تاریخی مشابه آنچه امروز ما با آن روبرو هستیم را در روشن ترین شکل ممکن، مردم و سیستم اجتماعی آلمانی در دورانی از صد سال گذشته، پشت سر گذاشته اند و من می خواهم با استناد به شرایطی که به عینه برای ما تکرار شده و در حال تکرار است.به کلید و راه حلی که آلمانی جماعت با کمک آن از مخمصهء فلاکت و بدبختی بحران های منجر به جنگ جهانی دوم خارج شدند. اشاره کنم!

هم میهنان!
هیچ چاره ای نیست. باید دروغ و مصلحت اندیشی مکارانه را کنار گذاشت!
برای باز سازی زیرساخت های زندگی اجتماعی مدرن که بدست یک فرآیند طولانی "دروغ و مصلحت اندیشی معیوب" شکل و محتوی شخصیت  اجتماعی و حیات فردی ما ایرانیان را  قلب کرده است.  حداقل در 20 سال آینده، جز کار،کار و کار! هیچ چاره دیگری وجود ندارد.

اگر قرار باشد وجه "ایجابی" آنچه ما را نجات خواهد داد . کار،کاروکار باشد. وجه سلبی آن را نیز باید معین کنیم. وجه "سلبی" مورد نیاز - که زخمه های فلاکت را بر جسم وجان ما ایرانیان کوبیده، کشور ثروتمند و سابقهء تمدن باشکوه مان را، هدف آماج هجمه های نابود کننده قرار داده - دروغ است!

تمامی کسانی که به هر دلیل – حداقل در 33 سال گذشته – صبح وشام جامعهء ایرانی را با دروغ آکنده اند را نباید تحمل کرد. کنار گذاشتن دروغ با ابزاری "مطلقاً مسالمت آمیز" امری اجباری است. لابدی که هیچ مصلحتی نمی شناسد.

در مجموعه یادداشت هائی که در «ایران آباد» و به منظور خاتمه دادن به فلاکت های ملی و تاریخی که برای ما پیش آمده نوشته شده است.بیشترین موضوعات مورد بحث «خود زنی»، «دروغ» ، «توهم»، «سازمان نایافتگی» و تاکید بر «مهر و بخشایش» بوده اند.

واقعیت این است که سیستم حکومتی موجود سالها هست که توسط حاکمان آن ساقط شده است. کودتای 88 مرده است. وما داریم با سرعت به سمت یک نابودی تاریخی سقوط می کنیم.

چه باید کرد؟

تجارب حداقل "آلمان بعد از جنگ جهانی دوم" بطور روشن در پیش روی ما است.

«آشتی با دنیا، پذیرفتن هر کمکی که ممکن است به هر دلیلی از دنیای خارج جذب کرد. و آشتی در دردرون و کنار گذاشتن «دروغ و مصلحت اندیشی» در  ادارهء امور کشور!  اصولی است که دست یافتن به آنها ضرورت آنی پیدا کرده اند.»

کنار گذاشتن تمامی اقداماتی که به امید واهی – انشالله گربه است -  از طرف حاکمان  به شکل "تقیه" در مقابل مصائب طبیعی و واقعیت های قوانین طبیعت و در عرصه های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی با آنها روبرو بوده و هستیم. نیز موضوعیت برخورد آنی پیدا کرده است. باید همه – ازجمله حاکمان – بپذیریم که با قوانین طبیعت نمی توان مبارزه کرد.

به هر طریق و راهی که ممکن است. باید "دین باوران" حاکم را راهنمائی کرد که موضوع "تقیه" مورد قبول آنها در موضوعات اجتماعی می تواند کار برد داشته باشد. ولی در مقابل واقعیت های زندگی و در علوم طبیعی! جایی برای مصلحت اندیشی وجود ندارد.

"رهبری فردی" و کسانی که برای حفظ نظام حکومتی خودشان سیاست مصلحت اندیشی و دروغ پراکنی را در پیش گرفته اند. باید متوجه شده باشند. که «با کفش چوبی خیس نمی توان در داخل پست برق فشارقوی کار کرد» و این ادامهء این وضعیت «محمل های ایمانی و اعتقادی ندارد. بلکه عین نادانی است».

هیچ فرقی نمی کند که عرصه چه باشد. موضوعات واقعی زندگی در اقتصاد، پزشکی، اعتیاد، اشتغال، تحصیل، تصادفات جاده ای و... نیاز به راهکارهای مدیریت علمی برای خاتمه دادن به بحران سیستمی شدهء امروز دارند.

تاکید مجدد دارم. اگر اولویت اول برای کاری که باید انجام بدهیم "کار،کار و کار" باشد و اولویت اول برای اینکه چه کارهائی را نباید بکنیم را در اجتناب از "دروغ، مصلحت اندیشی و علم ستیزی" قبول داشته باشیم. تا زمانیکه  سازمان یابی های صنفی، اجتماعی و سیاسی مورد نیاز برای جامعه مدنی فراهم نشده است. مبارزهء برای کسب قدرت سیاسی و طبقاتی ما را به هیچ مقصد مقصودی نخواهد رساند!

برای دست یافتن به امیدِ رسیدن به شادی گم شده!:

-           هیچ چاره ای جز تمکین به «علم ، علم و علم» نداریم!
-          هیچ ارزشی بالاتر از «کار،کار و کار» وجود ندارد!
-          هیچ دشمنی بزرگتر از «مصلحت اندیشی معیوب، عدم رعایت صداقت و عفریته ای زشت تر از "دروغ، دروغ و دروغ" حیات اجتماعی ما را تهدید نمی کند!
نجات از فلاکت خودساختهء بحران های فعلاً موجود تنها اولویت "موجود" است! که تنها با رعایت قوانین – حتی معیوب – موجود و بازگشت "فوری" به جمهورِ مردم  ممکن است!

24 مهر (مهرگان) 1391
    
پی نوشت:
- نامه ای که آقای کیوان صمیمی در هفتهء جاری به آقای خامنه ای نوشته اند «سندی معتبر» بود. برای اینکه مطمئن باشم که برای طرح دیدگاه موجود در این یادداشت؛ ممکن است فردا دیر باشد.
- امید به آزادیِ هرچه زودتر زندانیان سیاسی و رفع حصر از الگوهای "جمهورِ مردم" مطالبه ای است که با تمام وجود به آن دل می بندم.

No comments:

Post a Comment