Saturday, August 29, 2015

قدرت تخریبی "دست ساز" و... "افسانۀ" اقتصادِ سود!؟



تعریفی عامیانه وجود دارد که مبین این مدعاست که فعالیت های اقتصادی برای کسب سود انجام می شوند. این تعریف بیشتر از آنکه اطلاعاتی را در اختیار دریافت کننده قرار می دهد، "افسانه"ای فریبکار و فرافکن است.
نشان به این نشانی که من و شما، به عنوان شهروندان مصرف کننده، محتمل، هیچ سودآوری از تحرکات اقتصادی خودمان سراغ نداریم. هر یک از ما می تواند لیست بلند بالایی از کارهای اقتصادی که انجام داده و یا در آنها مشارکت داشته و در عین حال بهره ای جز ضرر بدست نیآورده است، ردیف بکند. 
از آن گذشته، روند «اقتصاد سیاسی قدرت تخریبی»(1) در حداقل 10 سال اخیر نیز بیانگر همین واقعیت است که می شود با هزینه های سیاسی سنگین، مقادیری از سرمایه های ملی را در اختیار گرفت و آنرا در قمار با اشخاص خاصی که - محتمل - مورد اعتماد هم بوده اند، از بین برد!
(در این نوشته به نمونه هایی برای نشان دادن فرض بالا اشاره نخواهم کرد. - اینکار را به نوعی بی احترامی به شعور خواننده می بینم -، چرا که بر این باورم که هیچ کسی وجود ندارد که نمونه های عینی این فرض را با گوشت و پوست و استخوان حس نکرده باشد و یا اخباری دقیق و درست از مواردی در محیط زندگی خود سراغ نداشته باشد.)

در واقع، این کار اقتصادی واقعی و سودآور است که استثناء است؛ و باید با جزئیات به من و شما معرفی شود. نه اینکه کارهای اقتصادی مخرب که تا دلت بخواهد در دور بر ما ریخته است.

؛با این مقدمه 
مایلم، تاکید بکنم که در واقع "اقتصاد سیاسی قدرت تخریبی" در ایران امروز مهمترین مشخصۀ اقتصادی ساختار سیاسی موجود است و تنها در جزئی از عرصه های اقتصاد ملی، با سود و ارزش افزوده ناشی از فعالیت های اقتصادی روبرو هستیم که برخلاف تصورات ما، نه در ید قدرت حاکمیت، بلکه در ید اختیار زالوهایی در اقتصاد است که انحصاراً، همین قدرت برخورداری از ثروت های ملیِ باقی مانده را، احتکار کرده اند.

- انحصاراتی در مالکیت بر منابع طبیعی که در انحصار دولت نیست، 
- مالکیت بانکهای موجود و نقدینگی بسیار بزرگی که قدرت سیاسی، سهمی از آن در اختیار ندارد، 
- و بخشی از رانت های پتروشیمی ها، 
تنها عرصه های سودآوری در اقتصاد امروز ایران هستند؛ که با چشم غیر مسلح هم می توان دید که تنها در اختیار بخشی از اقتصادیون بازار سابق، یعنی "موتلفه و همکاران دولت دهم"، قرار دارد.

توجه به این نکته مهم است، چون بخشی از ضرورت های سیاست گذاری در ایران امروز را به جامعه - می تواند - معرفی بکند.

موضوع چیست؟
موضوع این است که بخش مهمی از اقتصاد ایران در چمبرۀ قدرت سیاسی، از هر گونه زایندگی اقتصادی ساقط است؛ و این بخش که در اختیار حاکمیت هم قرار دارد، مثل کوه یخی در حال ذوب شدن و فنا قرار دارد و هزینه های سیاسی نگهداری آن، در موقعیت تخریبی، سربفلک کشیده و در حال نابود کردنِ حاکمیت و البته تمدن ایرانی است.

این مهم درست در وضعیتی در مقابل چشم قرار گرفته که بخش دیگری از اقتصاد ایران که در اختیار جریان سیاسی "موتلفه و همکاران دولت دهم" قرار دارد، مثل ماشین چاپ سکه - دقیق و مرتب - در حال تولید ثروت برای ایشان است و حتی این هوس را بر می انگیزد، که آنها با زمین گیرکردنِ بوروکراسی موجود، قادر خواهند بود ساختار قدرت سیاسی را هم تملک نمایند. 
- هر چند چنین تملکی بیشتر شبیه وضعیت آن پادشاهی باشد که دست به هر چیزی می زد، طلا می شد و با همین نکبت پادشاهی خود را نابود کرد. - 

به این وضعیت اضافه بکنید، سرکوب هرگونه فعالیت اقتصادی سودآور را که ممکن بود، از طریق جامعه و شهروندان معمولی، انجام شود. که ابعاد آن نیز بطور کامل در مقابل چشم است.

دانستن این واقعیت ها به چه کار می آید؟
اگر بپذیریم که هر یک ساعت که از عمر سیستم مستقر بر سرزمین ایران می گذرد، قدرت سیاسی موجود در حال ضعیف شدن است و همزمان جامعه نیز دارد از آخرین ته مانده های خُرده ثروت های موجود - فقط - برای حفظ وضع موجود، استفاده می کند. فوریتِ نیاز به تغییرات در وضعیت اقتصادی حاضر نمایان تر می شود. در واقع حداقل عقل معاش حکم می کند، که به این موضوع توجه ویژه شده، چاره اندیشی لازم برای حفظ منافع ملی از گزند تحولات و متوقف کردن سیکل معیوبِ اقتصاد سیاسی تخریب، عملیاتی شود. 
امری که بتواند - حتی شده - در وحدت با "نهادهای تو در توی قدرت" راههای غارتگری این جماعتِ زیاده طلب را سد نماید.

یعنی چه؟
یعنی اینکه باید توجه ارکان های قدرت سیاسی مخرب موجود را به:
1- درآمدهای خصوصی شدۀ فروش منابع و ثروت های ناشی از صادراتِ منابع طبیعی غیر از نفت،
2- درآمدهای خصوصی شدۀ حاصل از فروش محصولات پتروشیمی، با استفاده از مواد اولیۀ ارزان و نپرداختن مالیات،
3- درآمدهای بدست آمد از سود سپردهای بانکی بالای "میلیارد تومان"،
جلب کرده و نشان داد که این جریان اقتصادی مخربتر، حتی به آنها هم رحمی نمی کنند و لازم است مهار شوند.

(جمعه 6 شهریور ماه 94)

(1) - برای آشنایی با مشخصه های «اقتصاد سیاسی قدرت تخریبی» به سخنرانی "مهرداد وهابی" در لینک ذیل مراجعه شود.
(نقل از صفحه فیس بوک احمد سخایی)

Saturday, August 15, 2015

مذاکرات هسته ای و ... "قیصصر بیا که داداشتتو کشتنددد"!؟



روشن است که در قرن بیست و یکم و با شروع هزاره سوم میلادی، هیچ امری مهمتر از "سیاست زدایی از جوامع نیست". حداقل به دو دلیل روشن:
اول - هوشمندترین و مسئول ترین انسان ها مایل نیستند، وقت و انرژی شخصی خودشان را صرف "سیاست ورزی بکنند"؛
دوم - در غیاب انسان های پیشرو، انسان های طمع ورز و کم مایه، بیشتر با تکیه بر جهل، سادگی و پول - بخوان پوپولیسم معیوب - عرصه های سیاست ورزی را در انحصار گرفته اند و جای پایشان را هر روز محکمتر هم می کنند.

و اما بعد...
مناظرات کوبنده و طوفانی در جامعۀ امریکا در موضوع نقد "جمعبندی توافق 5+1 با ایران" درگیر است. (برخلاف جامعۀ ایران که تصمیم گیران در آن پاسخگو نیستند، در آمریکا به چالش کشیدن تصمیم گیران بخشی از اصول به قاعده در آمده، در عرصۀ رقابت های سیاسی است.) در این میان مهمترین نکته ای که در مناظرات مطرح می شود. موضوع چگونگی مسیری است که "کره شمالی" را از آن مسیر وادار کرده اند تا بمب اتمی داشته باشد!

خانم وندی شرمن، به عنوان مذاکره کننده و سرتیم مذاکرات با "کره شمالی" بارها و بارها متهم شده است به این نکته که عاملی بوده است که با مذاکرات طولانی و اعتماد به طرف "کره شمالی" باعث شده است تا فرصت های جلوگیری از دستیابی "کره شمالی" به بمب اتمی از بین برود.

روایت جوئل س. ویت در این خصوص - یعنی مسیری که کره جنوبی را وادار کرده است تا "نان شب را رها کرده، بدنبال بمب اتمی برود" اما چیز دیگری است. خیلی خلاصه شدۀ این روایت که در سایت "سیاست خارجی" امروز و با عنوانِ «بهترین راه نادرست برای اجرایی کردن یک معاملۀ هسته ای»،  منتشر شده است، این است:

1- دولت کلینتون و تیم مسئول مذاکرات ایشان با کره شمالی وارد معامله می شود.
2- انها به توافق می رسند که دولت آمریکا دو(2) نیروگاه هسته ای مدرن برای کره شمالی بسازد و کمک های انسان دوستانۀ بیشتری را هم تدارک ببیند.
3- کره شمالی در مقابل، کار روی تسلیحات اتمی را متوقف بکند.
4- جمهوری خواهان و نئوکانها، این موضوع را دستآویز حمله به دولت کلینتون می کنند و از آن به عنوان پل تبلیغات انتخاباتی استفاده می کنند.
5- بودجۀ مربوط به تعهدات دولت آمریکا در توافق بدست آمده با "کره شمالی" در مجلسین تصویب نمی شود.
6- بوش پسر با این تبلیغات که در صوزتیکه رئیس جمهور بشود، شرارت "کره شمالی" را متوقف خواهد کرد؛ در کارزار  انتخاباتی شرکت می کند.
7- به محض انتخاب شدن به عنوان رئیس جمهور ایالات متحده، کره شمالی را به سمت "تنها چاره" یعنی تهیه بمب هل می دهد.
8- قیصرِ برادر کشته شده، هیچ چاره ای ندارد تا پاشنه ها را ورکشیده و به یک قاتل زنجیره ای مبدل شود!

روایت مختصر و تکراریی بود، نه؟
همین روایت در مورد انقلاب ایران، گروگان گیری و انتخابات ریگان - کارتر هم صدق می کند. در مورد حمله به افغانستان و عراق هم صدق می کند؛ در مورد بی آبرو کردن اوباما در عراق و در داستان داعش بازی و مذاکرات و جمعبندی توافق هسته ای هم می تواند عیناً تکرار بشود.

مایل نیستم در خصوص خسارت هایی که 12 سال حکومت جمهوری خواهان و "ریگانیسم - تاچریسم" به جامعه آمریکا و رویاهای دمکرات ها وارد کرد، در این یادداشت چیزی بنویسم. ولی می توانم تاکید بکنم که بدون این سیاست ورزی دریده و کثیف جامعۀ ما الان در وضعیتی چند ده برابر از فلاکتی که در آن گرفتار آمده است، بیرون تر و شاداب تر بود. (این موضوع خود می تواند، محل بررسی های همراه با اندازه گیری و حقیقت یابی جداگانه باشد.)

به کجا دارند ما را هل می دهند؟
یک توافق که مرده بدنیا آمده باشد و یا یک توافق نیم بند که با وتوی اوباما شکل بگیرد. هیچ امنیتی برای جامعه ایرانی با خود به همراه نخواهد داشت. موضوعی خواهد بود برای شعارهای تبلیغاتی در "انتخابات سال 2016" در آمریکا! 

یک "بوش نوعی" از آن برای ترساندن افکار عمومی استفاده می کند و با این شعار که «وقتی من رئیس جمهور باشم، این توافق نامه را از بن و اساس قبول نخواهم داشت.»، بازی را به هم "نمی زند"(؟!)، جور می کند! از بچه کودکستانی تا شخصیت های ملی و میهنی در ایران به این صرافت خواهند بود که چه باید کرد؟

راهکار بعدی روشن است؛
قیصر بیا که داداشتو کشتند!

چه پیشنهادی می توان برای افکار عمومی و جامعۀ مدنی داشت؟
برای اینکه کسی نتواند شما را "هل بدهد" از مسیر ایشان خارج شوید؛ همین!

شنبه 24 مرداد 94
(نقل از صفحه فیس بوک احمد سخایی)

پی نوشت:
برای آشنا شدن با نویسنده مقاله ای که در بالا به آن اشاره کردم لینک معرفی نویسند:
لینک مقالۀ «بهترین راه نادرست برای اجرایی کردن یک معاملۀ هسته ای» - جوئل س. ویت