Saturday, July 7, 2018

زنجیره موفقیت های نئوکانیسم و ارتجاع را سرِ باز ایستادن نیست؟! - 2

در قسمت اول این سری از یادداشت ها این نظریه را طرح کردیم که راست ترین جریان ارتجاع تاریخی در مسیر موفقیت هایی که برای خود میسازد، در واقع از تاکتیک و استراتژی تخریب و متوقف کردن تاثیرات دستآوردهای مثبت بشری استفاده می کند. در ضمن اشاره داشتیم که مسیر تحولات آتی را باید در رصد داشت و روشهای مورد استفاده نئوکانیست ها و ارتجاع را به موقع معرفی کرد.
جنگ تعرفه ها؛
مقاله ارزشمندی توسط ”پل کروگمن“ در مورد جنگ تعرفه ها نوشته شده است که خلاصه آن این است که این ”جنگ نه برای پیروزی“ طراحی است. (لینک) بنظر کروگمن اگر دار و دسته ترامپ قصد پیروزی (حتی از جنبه نظری) در این جنگ را داشتند، باید جنگ را با تلاش در پائین نگهداشتن قیمت های مصرف کننده از حمایت مصرف کنندگان برخوردار می کردند.
این کار (باز از جنبه نظری) می توانست با اعمال تعرفه روی محصولات وارداتی ساخته شده و قابل مصرف عملی شود. در حالیکه تعرفه هایی که تا بحال طراحی و اعمال شده اند روی مواد واسطه تولید بوده اند و بیشتر از آنکه حمایت از تولید داخلی با قیمت های مصرف کننده ثابت را تقویت بکنند، قیمت محصولات مصرف نهایی را افزایش خواهند داد.
در واقع برعکس تحلیل هایی که ترامپ را نگران بدتر شدن اوضاع اقتصادی ایالت هایی که رای دهندگان معمول ترامپ در آن ایالت ها زندگی می کنند، نشان می دهد. سیاست فعلی بیشتر از تسهیل زندگی برای رای دهندگان ثابت ترامپ در سمت و سوی مشکل کردن این زندگی ها سازمان داده می شود. امری که برای ساختن جهان مجازی ”دو یا چند قطبی“ لازم است و بیشتر روی کینه و اختلاف سرمایه گذاری می کند تا راحتی شهروندان حامی ترامپ!
نفت گران؛
در خصوص قیمت های جهانی نفت هم سیاست ”قلب“ ترامپ خودنمایی می کند. از یک طرف ترامپ در توئیتی اعلام می کند که از عربستان و اوپک خواسته با افزایش تولید قیمت های جهانی نفت را پائین بیآورند. در حالیکه عملاً با همین توئیت و توئیت های بعدی و برنامه ریزی روی تحریم نفتی در ایران و ونزوئلا، در واقع تمامی هم و غم ترامپ و رفقا - از پیاده نظام تا سواره نظام - مصروف بالابردن قیمت های جهانی نفت می شود.
نفت گران در نوامیر 2018، بعلاوه وضعیت اقتصادی خرابتر از قبل - علیرغم پروپاگاندای رونق اقتصادی - از جمله مواردی است که می تواند در قطبی تر کردن فضای انتخابات نوامبر در آمریکا به کمک ترامپ بیآید و بر وزن یادداشت خوب ”پل کروگمن“ توئیت هایی که با عنوان ارزانتر کردن نفت - و بنزین - ارسال می شوند را می توان ”توئیت نه برای ارزانتر کردن نفت“ تفسیر کرد.
- این بررسی و رصد تحولات آتی را ادامه خواهم داد. 
(شنبه 16 تیر 97)
(نقل از صفحه فیس بوک احمد سخایی) 


Thursday, July 5, 2018

«تحلیلی بر بحران ارزی دستساز- جهانگیری - و عاقبت آن»

صورت مسئله:
یک ماه قبل از 8 می 2018 (20 اردیبهشت 97) که به عنوان سررسید خروج ترامپ از برجام - بخوان پس از این برجام - تعیین شده بود. دولت ایران در یک فرار به جلو مدعی شد که بحران های ارزی ناشی از خروج آمریکا از برجام را پیش بینی کرده و با دلار جهانگیری به قیمت 4200 تومان با آن مقابله خواهد کرد.(20 فروردین 97)
روند تحولات بعدی لاکن بیانگر نکات مهم و خلاف ارزیابی دولت - جهانگیری است. طرح دولت عملاً شکست خورده، دولت حداقل سه(3) بازار برای مبادله دلار طراحی کرده و نرخ ارز آزاد (+ همه کالاهای وارداتی) عملاً حدود 8000 تومان است. رانت تخلیه شده در بازار اما ابعاد بزرگتری هم دارد.
با طرح این شعار که دولت به همه درخواست ها با دلار 4200 تومان جواب خواهد داد، موج گسترده ای برای برداشت از این رانت براه انداخته شد و برای جامعه ای که کل واردات آن در سال 96 حدود 54 میلیار دلار بود، در عرض حدود 20 روز ثبت سفارشی معادل با 21 میلیارد دلار براه افتاد.

اینجا کجاست؟
اینجا ایران گروگان گرفته شده است. کشور ثروتمندی که توسط یک سیستم حکومتی عقب مانده و نهادهای اجتماعی عقب نگهداشته شده، رو به سراشیب فروپاشی تمدنی دارد. حتی در خوشبینانه ترین تحلیل هم نمی توان عمق فلاکتی را که ماشین حکومتی اسقاطی شده برای جامعه نداراک دیده است را ندید گرفت.
سرزمینی که در آتش جهل، بلاهت و خیانت در حال سوختن است ودر برافروختن و شعله ور کردن این آتش - تقریباً - تمامی قدرت های جهانی با عوامل داخلی وابسته به آنها نقش مستقیم و وحدت نظری و عملی دارند.

آیا بحران ارزی دستساز یک بحران ارزی است؟
هیچ وقت در حداقل 40-50 سال اخیر از تاریخ ایران بحران موجود در کشور بحران ارزی نبوده است. نکته کلیدی که در صورت مسئله اقتصاد ایران به وضوح روشن است و هر از چندگاهی هم اقتصادخوانده ها و اقتصاددانان بر آن تاکید می کنند این واقعیت است که برای تامین کالاهای استراتزیک، برای اینکه در ایران کسی از گرسنگی نمیرد، درآمدی معادل با 9 میلیارد دلار در سال کفایت می کند.
در واقع بحران موجود در کشور را باید "بحران مازاد درآمد ارزی" دانست. چرا که در بدترین شرایط و پائین ترین قیمت های جهانیِ نفت هم درآمد حاصل از فروش منابع طبیعی - حتی بصورت خام - از 9 میلیارد دلار در سال بیشتر است.

پس!
بحران واقعی در این کشور کدام است؟

واقعی ترین بحران در ایران حضور و سلطه استعمار و استثمار است. کشوری که منابع طبیعی فراوانی دارد و بطور طبیعی باید جمعیتی ثروتمند و ماشین حکومتی قدرتمندی داشته باشد. با توجه به موقعیت ژئوپولیتیک آن یک خطر بالقوه برای قدرتهای جهانی و چپاولگران در جهان معاصر است.
این جامعه بطور از پیش تعریف شده و توافق شده - از قبل - نباید بتواند از مواهب منابع طبیعی خود استفاده نماید. عقب نگهداشتن چنین جامعه ای برای همه - تاکید بر "همه" است - قدرت های جهانی و حتی منطقه ای یک وضعیت "دیفالت" محسوب می شود و به همین دلیل ساده است که عقب مانده ترین اشخاص را برای حکومت بر آن برمیکشند و بر مسند قدرت مینشانند.

چه باید کرد؟
دیر یا زود من، تو، او (ما) مجبور خواهیم بود! از عزت نفس و کرامت انسانی خودمان محافظت کرده، راههای تجاوز به حقوق حداقلی خودمان را بسته نگهداریم. این حداقل بدست نمی آید تا وقتی که ارزش گذاری کالا و خدمات انسان ایرانی به درستی قیمت گذاری شده و کسب گردد.
(پنجشنبه 14 تیر 97)
تکمیلی:
«
این بحث بغایت مهم و تعیین کننده است. برآنم که ما توانایی شکافتن نکات تاریک آنرا داریم. میزان پیشرفت در این مسیر را در کامنت ها و مباحثی که می تواند ذیل این استاتوس شکل بگیرد، اندازه خواهیم گرفت. بدیهی است که در صورتیکه حساسیت نسبت به موضوعات طرح شده! در این فضا وجود داشته باشد؛ این نوشته با نوشته های بعدی تکمیل خواهد شد
-
امیدوارم، چنین باشد!

(نقل از صفحه فیس بوک احمد سخایی)

زنجیره موفقیت های نئوکانیسم و ارتجاع را سرِ باز ایستادن نیست؟! - 1

مقدمه:  تصمیم برای بازنشستگی قاضی آنتونی کندی از دیوان عالی ایالات متحده آمریکا، مهمترین خبر برای جامعه آمریکا و به تبع آن برای تمدن بشری محسوب می شود. این تصمیم هبچ شکل و قواره تصادفی ندارد! موضوعی کاملاً دستساز است و بدرستی تمامی شاخک های حسی جامعه مدنی در آمریکا را حساس کرده است.
سئوال مقدماتی این است که آیا این حساسیت افکار عمومی نسبت به ”مهندسی تاریخِ نسل آتی در ایالات متحده“، می تواند باعث عاملی برای جلوگیری از دسیسه ای باشد که علیه آنها تدارک دیده شد است؟ «سئوالی که در خوشبینانه ترین حالت جواب آن منفی است.»
واقعیت این است که بزرگترین اقتصاد و دمکراسی دنیا در حال حاضر: - رئیس جمهوری دارد که 3 میلیون رای کمتر از رقیب مستقیم خود داشته و علیرغم این واقعیت رئیس جمهور ایالات متحده است. (با مجموعه ای از عقب ماندگی و خودشیفتگی افراطی)  - 49 نماینده اقلیت مجلس سنا، نسبت به 51 نماینده اکثریت مجلس دارای حداقل 40 میلیون رای بیشتر (از آن اکثریت در مجلس سنا) دارند.
صورت مسئله چیست؟ در نگاهی کلان به تاریخ 40 سال اخیر در تاریخ جهان، زنجیره موفقیت های محافظه کاران و نئو کنسرواتورهای انگلیس و آمریکا (که بنظر من از بازدید مارگارت تاچر و رونالد ریگان در دهه هفتاد از تهران کلنگ رده شده است.) بطور مرتب در حال بافته شدن بوده است.
آنها موفق شدند با استفاده از حلال اسلامی، اتحاد جماهیر شوروی را به فروپاشی بکشانند. سلطه بلامنازع بر منطقه خلیج فارس را با نصب فرمانداری استعماری در روسیه و کشورهای اقماری شوروی سابق تکمیل نمایند و دوران مهمی از رشد و توسعه بین المللی را کند، متوقف و حتی عقب برانند.
این زنجیره با کسب موفقیت در طرح خروج انگلیس از اتحادیه اروپا (برگزیت) و انتصاب رئیس جمهور نژادپرست و خود شیفته در ایالات متحده و ترویج نژادپرستی راستگرایانه در کشورهای اروپایی همچنان راه به ناکجاآباد عقب کشاندن تمدن بشری را باز نگهداشته است. دیکتاتورهای خرد و بزرگ را در کشورهای مختلف بر سرکار می آورد و ... قلب و تقلب در تخریب همه دستآوردهای دمکراسی در جهان چندقطبی شده را به خدمت گرفته، صفوف ترقی خواهی را - حداقل از منظر سیاسی - وادار به عقب نشینی میکند.
از مشخصه های اعمال حکومت این زنجیره حداقل همین را داشته باشیم که در زیر سلطه این نگرش، به جهان معاصر، هیچ درگیری منطقه ای تمام نمی شود. کشورهای درگیر با جنگ های خانمانسوز، به صلح پایدار نمی رسند و شخصیت های اقتدارگرا مثل پوتین، اردوغان، بشار اسد و یا خمینیسم در ایران، حتی یکقدم عقب نمی نشینند.
چرا باید به این زنجیره و موضوع پرداخت؟ وقتی دولت آمریکا برای تاریخ صفر شدن صادرات نفت ایران تاریخ تعیین می کند. (4 نوامبر 2018) و این مهم را بعد از افتضاح تجربه نفت در برابر غذای عراق که یکی از زشت ترین جنایات قرن را باعث شد! پیش می کشد. هیچ معنی دیگری به غیر از قصد تاثیر لحظه ای بر عرصه سیاست زدگی در نوامبر 2018 ندارد.
نوامبر 2018، مهمترین خبر در سطح بین المللی و منطقه ای کدام است؟ چرا باید دونالد ترامپ از ”آنتونی کندی“ بخواهد چند ماه مانده به نوامبر 2018 خود را بازنشسته بکند؟ سایر همراهان و هم تیمی های دونالد ترامپ و جماعت ”برگزیتی“ برای نوامبر 2018 - دیگر - چه نقشه هایی چیده اند؟ و...
جواب همه سئوالات بالا، از نظر من،  - تمرکز روی پوپولیسم معیوب!  - دو قطبی سازی افراطی!  - درگیری های لحظه ای!  - ترور!  - و موشک پراکنی!  برای تاثیر گذاشتن بر انتخابات نمایندگان در ایالات متحده است.  (همان راه و روشی که در سال 2014 با گسترش داعش در سوریه و عراق شروع کردند و با ویرانی و کشتار جنایت بار در کوبانی به بی اعتبار کردن اوباما و پیروزی در انتخابات مجلس در ایالات متحده منجر شد.)
جمعبندی: «روزهای مهمی در تاریخ بشر در حال وقوع است. 40 سال تسلط بلامنازع ارتجاع تاریخی بر منطقه خاورمیانه و غارت منابع ثروت ملی ملل منطقه، هوس ادامه روش های نئولیبرالی، نئو محافظه کاران را بیشتر از هر وقت دیگری برافروخته است. کوتاهی بزرگی خواهد بود که اجازه داده شود، آرمان ها و آرزوهای چند نسل آینده هم در شهوت این هوس بسوزد.»  - این بررسی و رصد تحولات آتی را ادامه خواهم داد.
(پنجشنبه 7 تیر 97)

Saturday, July 16, 2016

trump effect - نفیر "آخرین جیغ بنفش" و... سیاست ما - 5




در یادداشت «نظریهای بر "تاریخ مصرف اردوغان" و حزب عدالت و توسعه در ترکیه» که از قضای روزگار، در چنین روزهایی در سال پیش (26 جولای 2015) نوشته شده است. تحلیلی داشتیم از «تاریخ مصرف کودتاچی»های دوران حاضر، همان جریان های تاریخی که قادر به رقابت آزاد در عرصه سیاست و انتخابات دمکراتیک (با خوبی ها و نکات ضعفی هم که دارد) نیستند.

از دروغ هایی که برای بدست آوردن Brexit در لندن لازم است تا گفته شود! تا دلقک بازی های دونالد ترامپ در ایالات متحده آمریکا. از آخرین تلاش های "داعش بازی در سوریه، عراق،... و اروپا" تا بازار گرمی های منطقه ای در قالب "ننه من غریبم در خاورمیانه و روسیه" یک قاعده و روال منطقی بیشتر در پیش رو ندارم.

«از کوبانی!؟ تا رشد و توسعه برای عبور از معضلات "هم زیستی با زمین"!؟ در کدام سمت تحولات قرار داری؟!»


«کودتا مرد است! زنده باد جمهوری!»

(یکشنبه 27 تیر 95)
شمارش معکوس: (تا 18 جولای فقط یک(1) روز، و تا 20 جولای تنها سه(3) روز باقی است.)

(نقل از صفحه فیس بوک - احمد سخایی)

Sunday, June 5, 2016

trump effect - «نفیر "آخرین جیغ بنفش" و... سیاست ما»




(جهانی فکر کنیم)
سیاست های جاری در قطب های اصلی تعارضات و تناضعات جهان امروز را که در رصد داشته باشی، معلوم است که نفیر "آخرین جبغ بنفش" که از واشنگتن نواخته می شود. شنیده شده است.

- جمهوریخواهان آمریکا به خوبی متوجه شده اند که باید به فکر کاندیدای قابل ارائه به افکار عمومی - و البته - برای انتخابات 2020 باشند.
- آنها همچنین مطلع هستند که اکثریت کرسی های سنا را نیز در انتخابات آبان 2016 واگذار خواهند کرد.
- پوتین، نگران انتخابات سپتامبر 2016 است و هر سازی که می نوازد را بر این انتخابات کوک کرده است.
- اسرائیل و نتانیاهو در قلعه کوچک فرو رفته است و به یک بازیگر بی میدان تبدیل شده.
- مسابقه برای زودتر رسیدن به رقه در سوریه، تلخ ترین هزل تاریخ امروز است. مشتی جنایتکار حرفه ای که تا دیروز تعرض به پایتخت داعش را امری غیر لازم می دیدند، به مسابقه سرعت در رسیدن به رقه در حال "رکورد" زدن هستند.
- اردوغان بیشتر از هر وقت دیگری تنهاست. کردهای سوریه و متحد سنگر به سنگر ایشان خواب را از چشمان "توهماتِ امپراتوری عثمانی" ربوده.
- بریتانیای کبیر در شیر یا خط برای ماندن و یا رفتن از اتحادیه اروپا، آویزان مانده است.
- و...
- محبوبیت باراک اوباما، در خلاف آمدِ روال معمول، در نظر سنجی ها بالای 50% است.

همه این موارد در حالی است که هنوز 5 ماه "طولانی" از دوره ریاست جمهوری اوباما تا انتخابات 18 نوامبر 2016، باقی است.

اگر کسی هنوز صدای شیپور(trump) از دست رفتن تمامی نقشه های راست های ایالات متحده - از نئوکان تا تی پارتی - را نشنیده است، بهتر است برای قدرت شنوایی خود چاره ای بیاندیشد.


(محلی عمل کنیم)
«سیاست‌گذاران اقتصادی که بسیاری از اصلاحات خود را به دوران پسایرجام موکول کرده بودند، اکنون با شرایطی روبه‌رو هستند که بسیاری از مفروضات داخلی و خارجی را حداقل در کوتاه‌مدت محقق شده نمی‌بینند و از سوی دیگر اجرای اصلاحات پرهزینه را در سال آخر و پیش از آغاز انتخابات بسیار دشوار می‌دانند. به همین دلیل بسیاری از دولتمردان نیازمند تعریف دقیق از توالی مناسب در اجرای اصلاحات هستند، تا بلکه بتوانند همچون مربی که در دقیقه 80 بازی هنوز به یک نتیجه مطلوب دست نیافته است، با یک تعویض طلایی تیم را پیروز از میدان خارج سازد. متاسفانه به‌نظر می‌رسد هنوز سیاست‌گذاران از شناخت دقیق شرایط موجود و انتخاب قاطع بهترین سیاست‌گذاری مناسب به دور هستند و سرنوشت اقتصاد کشور را به اما و اگرهای غیرمحتمل آینده مرتبط ساخته‌اند. البته باید توجه داشت که تصمیم سیاست‌گذاران در این زمینه کفایت نمی‌کند و اجرای این تصمیمات نیازمند اقناع افکار عمومی و جلب مشارکت و همکاری همه مردم در طول این مسیر دشوار است. در سال‌های اخیر که دولت از مقبولیت عمومی بسیاری برخوردار بوده است، باید قدر فرصت را دانست و با ترسیم تبعات دشوار تداوم مسیر فعلی، مردم را به قبول یک جراحی سخت، ولی آینده‌ساز ترغیب کرد.»(نقل از فراز پایانی سرمقاله "دنیای اقتصاد" - علی فرحبخش - دوشنبه 17 خرداد 95)
****
نتیجه گیری:

«در روزهای پیش رو،
- قایم شدن در سوراخ موش،
- ننه من غریبم،
- قیصر بیا که داداشت را کشتند،
- نگذاشتند کار بکنیم،
- دشمن،
- جنگ (حتی شده خُرده جنگ)،
- و... انواع شرط بندی،
هیچ کدام، کمک حال کسانی که در روزهای خوش خوشان قیمت های نفت بالای 120 دلار فرصت سوزی کرده اند، نخواهد بود.»

بخش مهمی از یازی دمکراسی بازی که در "مناسبت های انتخاباتی 24 خرداد 92 و 7 اسفند 94" توسط جامعۀ مدنی مدیریت شده است، خود بهترین نمودار افق پیش روست که،

«بازی برای بی کفایتی و جهالت تاریخی، حتی با کمک نیروهای خارجی، تمام شده است.»
-  باور نمی کنی؟! وایستا تماشا!! -

(دوشنبه 17 خرداد 95)

تکمیلی:
هنوز برای معامله ای "برد-برد" بین جامعۀ مدنی و روحانیت حاکم که به حوزه های علمیه برگردند و محترم باشند، فرصت باقی است.
- از ما گفتن! -

(نقل از صفحه فیس بوک احمد سخایی)

Saturday, August 29, 2015

قدرت تخریبی "دست ساز" و... "افسانۀ" اقتصادِ سود!؟



تعریفی عامیانه وجود دارد که مبین این مدعاست که فعالیت های اقتصادی برای کسب سود انجام می شوند. این تعریف بیشتر از آنکه اطلاعاتی را در اختیار دریافت کننده قرار می دهد، "افسانه"ای فریبکار و فرافکن است.
نشان به این نشانی که من و شما، به عنوان شهروندان مصرف کننده، محتمل، هیچ سودآوری از تحرکات اقتصادی خودمان سراغ نداریم. هر یک از ما می تواند لیست بلند بالایی از کارهای اقتصادی که انجام داده و یا در آنها مشارکت داشته و در عین حال بهره ای جز ضرر بدست نیآورده است، ردیف بکند. 
از آن گذشته، روند «اقتصاد سیاسی قدرت تخریبی»(1) در حداقل 10 سال اخیر نیز بیانگر همین واقعیت است که می شود با هزینه های سیاسی سنگین، مقادیری از سرمایه های ملی را در اختیار گرفت و آنرا در قمار با اشخاص خاصی که - محتمل - مورد اعتماد هم بوده اند، از بین برد!
(در این نوشته به نمونه هایی برای نشان دادن فرض بالا اشاره نخواهم کرد. - اینکار را به نوعی بی احترامی به شعور خواننده می بینم -، چرا که بر این باورم که هیچ کسی وجود ندارد که نمونه های عینی این فرض را با گوشت و پوست و استخوان حس نکرده باشد و یا اخباری دقیق و درست از مواردی در محیط زندگی خود سراغ نداشته باشد.)

در واقع، این کار اقتصادی واقعی و سودآور است که استثناء است؛ و باید با جزئیات به من و شما معرفی شود. نه اینکه کارهای اقتصادی مخرب که تا دلت بخواهد در دور بر ما ریخته است.

؛با این مقدمه 
مایلم، تاکید بکنم که در واقع "اقتصاد سیاسی قدرت تخریبی" در ایران امروز مهمترین مشخصۀ اقتصادی ساختار سیاسی موجود است و تنها در جزئی از عرصه های اقتصاد ملی، با سود و ارزش افزوده ناشی از فعالیت های اقتصادی روبرو هستیم که برخلاف تصورات ما، نه در ید قدرت حاکمیت، بلکه در ید اختیار زالوهایی در اقتصاد است که انحصاراً، همین قدرت برخورداری از ثروت های ملیِ باقی مانده را، احتکار کرده اند.

- انحصاراتی در مالکیت بر منابع طبیعی که در انحصار دولت نیست، 
- مالکیت بانکهای موجود و نقدینگی بسیار بزرگی که قدرت سیاسی، سهمی از آن در اختیار ندارد، 
- و بخشی از رانت های پتروشیمی ها، 
تنها عرصه های سودآوری در اقتصاد امروز ایران هستند؛ که با چشم غیر مسلح هم می توان دید که تنها در اختیار بخشی از اقتصادیون بازار سابق، یعنی "موتلفه و همکاران دولت دهم"، قرار دارد.

توجه به این نکته مهم است، چون بخشی از ضرورت های سیاست گذاری در ایران امروز را به جامعه - می تواند - معرفی بکند.

موضوع چیست؟
موضوع این است که بخش مهمی از اقتصاد ایران در چمبرۀ قدرت سیاسی، از هر گونه زایندگی اقتصادی ساقط است؛ و این بخش که در اختیار حاکمیت هم قرار دارد، مثل کوه یخی در حال ذوب شدن و فنا قرار دارد و هزینه های سیاسی نگهداری آن، در موقعیت تخریبی، سربفلک کشیده و در حال نابود کردنِ حاکمیت و البته تمدن ایرانی است.

این مهم درست در وضعیتی در مقابل چشم قرار گرفته که بخش دیگری از اقتصاد ایران که در اختیار جریان سیاسی "موتلفه و همکاران دولت دهم" قرار دارد، مثل ماشین چاپ سکه - دقیق و مرتب - در حال تولید ثروت برای ایشان است و حتی این هوس را بر می انگیزد، که آنها با زمین گیرکردنِ بوروکراسی موجود، قادر خواهند بود ساختار قدرت سیاسی را هم تملک نمایند. 
- هر چند چنین تملکی بیشتر شبیه وضعیت آن پادشاهی باشد که دست به هر چیزی می زد، طلا می شد و با همین نکبت پادشاهی خود را نابود کرد. - 

به این وضعیت اضافه بکنید، سرکوب هرگونه فعالیت اقتصادی سودآور را که ممکن بود، از طریق جامعه و شهروندان معمولی، انجام شود. که ابعاد آن نیز بطور کامل در مقابل چشم است.

دانستن این واقعیت ها به چه کار می آید؟
اگر بپذیریم که هر یک ساعت که از عمر سیستم مستقر بر سرزمین ایران می گذرد، قدرت سیاسی موجود در حال ضعیف شدن است و همزمان جامعه نیز دارد از آخرین ته مانده های خُرده ثروت های موجود - فقط - برای حفظ وضع موجود، استفاده می کند. فوریتِ نیاز به تغییرات در وضعیت اقتصادی حاضر نمایان تر می شود. در واقع حداقل عقل معاش حکم می کند، که به این موضوع توجه ویژه شده، چاره اندیشی لازم برای حفظ منافع ملی از گزند تحولات و متوقف کردن سیکل معیوبِ اقتصاد سیاسی تخریب، عملیاتی شود. 
امری که بتواند - حتی شده - در وحدت با "نهادهای تو در توی قدرت" راههای غارتگری این جماعتِ زیاده طلب را سد نماید.

یعنی چه؟
یعنی اینکه باید توجه ارکان های قدرت سیاسی مخرب موجود را به:
1- درآمدهای خصوصی شدۀ فروش منابع و ثروت های ناشی از صادراتِ منابع طبیعی غیر از نفت،
2- درآمدهای خصوصی شدۀ حاصل از فروش محصولات پتروشیمی، با استفاده از مواد اولیۀ ارزان و نپرداختن مالیات،
3- درآمدهای بدست آمد از سود سپردهای بانکی بالای "میلیارد تومان"،
جلب کرده و نشان داد که این جریان اقتصادی مخربتر، حتی به آنها هم رحمی نمی کنند و لازم است مهار شوند.

(جمعه 6 شهریور ماه 94)

(1) - برای آشنایی با مشخصه های «اقتصاد سیاسی قدرت تخریبی» به سخنرانی "مهرداد وهابی" در لینک ذیل مراجعه شود.
(نقل از صفحه فیس بوک احمد سخایی)

Saturday, August 15, 2015

مذاکرات هسته ای و ... "قیصصر بیا که داداشتتو کشتنددد"!؟



روشن است که در قرن بیست و یکم و با شروع هزاره سوم میلادی، هیچ امری مهمتر از "سیاست زدایی از جوامع نیست". حداقل به دو دلیل روشن:
اول - هوشمندترین و مسئول ترین انسان ها مایل نیستند، وقت و انرژی شخصی خودشان را صرف "سیاست ورزی بکنند"؛
دوم - در غیاب انسان های پیشرو، انسان های طمع ورز و کم مایه، بیشتر با تکیه بر جهل، سادگی و پول - بخوان پوپولیسم معیوب - عرصه های سیاست ورزی را در انحصار گرفته اند و جای پایشان را هر روز محکمتر هم می کنند.

و اما بعد...
مناظرات کوبنده و طوفانی در جامعۀ امریکا در موضوع نقد "جمعبندی توافق 5+1 با ایران" درگیر است. (برخلاف جامعۀ ایران که تصمیم گیران در آن پاسخگو نیستند، در آمریکا به چالش کشیدن تصمیم گیران بخشی از اصول به قاعده در آمده، در عرصۀ رقابت های سیاسی است.) در این میان مهمترین نکته ای که در مناظرات مطرح می شود. موضوع چگونگی مسیری است که "کره شمالی" را از آن مسیر وادار کرده اند تا بمب اتمی داشته باشد!

خانم وندی شرمن، به عنوان مذاکره کننده و سرتیم مذاکرات با "کره شمالی" بارها و بارها متهم شده است به این نکته که عاملی بوده است که با مذاکرات طولانی و اعتماد به طرف "کره شمالی" باعث شده است تا فرصت های جلوگیری از دستیابی "کره شمالی" به بمب اتمی از بین برود.

روایت جوئل س. ویت در این خصوص - یعنی مسیری که کره جنوبی را وادار کرده است تا "نان شب را رها کرده، بدنبال بمب اتمی برود" اما چیز دیگری است. خیلی خلاصه شدۀ این روایت که در سایت "سیاست خارجی" امروز و با عنوانِ «بهترین راه نادرست برای اجرایی کردن یک معاملۀ هسته ای»،  منتشر شده است، این است:

1- دولت کلینتون و تیم مسئول مذاکرات ایشان با کره شمالی وارد معامله می شود.
2- انها به توافق می رسند که دولت آمریکا دو(2) نیروگاه هسته ای مدرن برای کره شمالی بسازد و کمک های انسان دوستانۀ بیشتری را هم تدارک ببیند.
3- کره شمالی در مقابل، کار روی تسلیحات اتمی را متوقف بکند.
4- جمهوری خواهان و نئوکانها، این موضوع را دستآویز حمله به دولت کلینتون می کنند و از آن به عنوان پل تبلیغات انتخاباتی استفاده می کنند.
5- بودجۀ مربوط به تعهدات دولت آمریکا در توافق بدست آمده با "کره شمالی" در مجلسین تصویب نمی شود.
6- بوش پسر با این تبلیغات که در صوزتیکه رئیس جمهور بشود، شرارت "کره شمالی" را متوقف خواهد کرد؛ در کارزار  انتخاباتی شرکت می کند.
7- به محض انتخاب شدن به عنوان رئیس جمهور ایالات متحده، کره شمالی را به سمت "تنها چاره" یعنی تهیه بمب هل می دهد.
8- قیصرِ برادر کشته شده، هیچ چاره ای ندارد تا پاشنه ها را ورکشیده و به یک قاتل زنجیره ای مبدل شود!

روایت مختصر و تکراریی بود، نه؟
همین روایت در مورد انقلاب ایران، گروگان گیری و انتخابات ریگان - کارتر هم صدق می کند. در مورد حمله به افغانستان و عراق هم صدق می کند؛ در مورد بی آبرو کردن اوباما در عراق و در داستان داعش بازی و مذاکرات و جمعبندی توافق هسته ای هم می تواند عیناً تکرار بشود.

مایل نیستم در خصوص خسارت هایی که 12 سال حکومت جمهوری خواهان و "ریگانیسم - تاچریسم" به جامعه آمریکا و رویاهای دمکرات ها وارد کرد، در این یادداشت چیزی بنویسم. ولی می توانم تاکید بکنم که بدون این سیاست ورزی دریده و کثیف جامعۀ ما الان در وضعیتی چند ده برابر از فلاکتی که در آن گرفتار آمده است، بیرون تر و شاداب تر بود. (این موضوع خود می تواند، محل بررسی های همراه با اندازه گیری و حقیقت یابی جداگانه باشد.)

به کجا دارند ما را هل می دهند؟
یک توافق که مرده بدنیا آمده باشد و یا یک توافق نیم بند که با وتوی اوباما شکل بگیرد. هیچ امنیتی برای جامعه ایرانی با خود به همراه نخواهد داشت. موضوعی خواهد بود برای شعارهای تبلیغاتی در "انتخابات سال 2016" در آمریکا! 

یک "بوش نوعی" از آن برای ترساندن افکار عمومی استفاده می کند و با این شعار که «وقتی من رئیس جمهور باشم، این توافق نامه را از بن و اساس قبول نخواهم داشت.»، بازی را به هم "نمی زند"(؟!)، جور می کند! از بچه کودکستانی تا شخصیت های ملی و میهنی در ایران به این صرافت خواهند بود که چه باید کرد؟

راهکار بعدی روشن است؛
قیصر بیا که داداشتو کشتند!

چه پیشنهادی می توان برای افکار عمومی و جامعۀ مدنی داشت؟
برای اینکه کسی نتواند شما را "هل بدهد" از مسیر ایشان خارج شوید؛ همین!

شنبه 24 مرداد 94
(نقل از صفحه فیس بوک احمد سخایی)

پی نوشت:
برای آشنا شدن با نویسنده مقاله ای که در بالا به آن اشاره کردم لینک معرفی نویسند:
لینک مقالۀ «بهترین راه نادرست برای اجرایی کردن یک معاملۀ هسته ای» - جوئل س. ویت