یوهان ولفگانگ فن گوته |
آغاز کلام:
«من نیز از هر آنچه به من بیآموزد بی آنکه
نشاط مرا افزون کند یا ان (چیزی که نتواند) مستقیماً نشاط مرا بر انگیزد، بیزارم!»
این بیان "گوته" است که بر اساس تکیه بر محور آن "نیچه" بحث
خود در باب "سودمندی و ناسودمندی تاریخ" را آغاز کرده است.
آنچه من از بیان گوته متوجه می شوم بر دو گزاره ء پیش فرضِ "آموختن"، به عنوان با ارزش ترین چیزی که می توان به کسی هدیه داد و "هیچ چیز"، که به معنی کامل کلمه، بخش عظیمی از زندگی ما انسانها را
تشکیل می دهد – شاید این "هیچ" را بتوان در سکوت جاری در میان نت های
موسیقیایی که اساساً به موسیقی "هم" معنی میدهد، به خواننده نشان داد - تکیه
داده است. گوته در گزینه ائی مختار، بر دامنه ای تشکیل شده از "هیچ" تا
"باارزش ترین "چیزها"(آموختن) ایستاده و طالب "شادی" است. او
شجاعت آن را داشته است که بگوید.«از هر آنچه باعث محرومیت از "نشاط و
شادمانی" باشد. بیزاراست!»
واما متن:
سئوالی که پیش می آید این است که آیا اساساً امکان دارد "زندگیِ" انسانی را بدون نشاط و شادمانی به "رسمیت" نشناسیم؟
و صد البته جواب من به این سئوال "مثبت" است. واقعیت این است
که بر بنائی که بنای دنیای ما انسانها بر آن بنا گذاشته شده است. «تحققِ داشتنِ
زندگیِ سرشار از نشاط، هم حق است و هم وظیفه!»
چگونه است که نگارنده به خود اجازه می دهد با این صراحت از
«امکان تحقق "نشاط " در کردار ، گفتار و رفتار انسانی» قرار
گزیند! و بپذیرد که "جهان به یک آه نمی ارزد!".
بیآیید در مرحله اول نگاهی به زندگیِ توسعه یافتهء غربی و
الگوی تکمیل شده آن "فرهنگ آمریکائی" داشته باشیم.
آنچه بر اساس آن متخصصین روانشناسی ، بویزه متخصصین
"برنامه ریزی عصبی کلامی" – NLP – زندگی به سبک غربی را تشریح می کنند:
« زندگی انسانها یعنی "زندگی واحد های انسانی منفرد یا
مستقل" که هر اقدام واحد در امور زندگی را در گزینه بین "بردن لذت"
ویا "فرار ازرنج" مدیریت می نمایند.»
این نگرش برای جامعهء پیشرفته ای که حداقل های حقوق بشر و
تقسیم منابع ملی و اجتماعی بر اساس مطالبه شهروندان در یک رقابت
"نسبتاً" آزاد، در آن رعایت می شود. البته به قدر کافی "منطقی" و قابل استناد است. چیزی که می ماند. این است که در جهان دوم و
بویژه جهان سوم موضوع انتخاب آزادانهء فی مابین "رنج" و "لذت"
موضوعی مع الفارق است و اساساً در حوزهء اختیارِ انتخابِ رقابتیِ
آزادانهء "شهروندان" نیست!
با تناقضِ آشکارِ این جدلِ واقعی در زندگی چه باید کرد؟
پیشنهاد نگارنده این است که جواب این سئوال را در نوشتار با
ارزش "پروفسور فرانکل" دانشمندی که "مجبور"شد دوره بسیار سخت
"زندانی بودن در آشویتس "نازی ها" را از سر بگذراند، جستجو کنیم.
"فرانکل" در کتاب خلاصه شده ای برای مطالعهء "خواننده عام "
تحت عنوان «در جستجوی معنی» از "رنجی" می نویسد که عین "لذت"
است!
"رنجی" که برای رسیدن به هدفی "والاتر"
تحمل آن "ناگزیر" و "لابد" است! و "شخص" با علم به
مشکلات آن و با آغوش باز برای تحمل آن، از "حق انتخاب" خود استفاده می
کند. می تواند عین "لذت" باشد.
برای نگارنده و با توجه به برههء تاریخیِ نیازِ مبرم به
تغییرات در جامعهء جوانِ ایران، نشان دادن نمونه های اینگونه "نشاط" کار
مشکلی نیست. به زندگی "نرگس محمدی" - با بیماری خارح از اختیارش - و حس
مبارزه جویی اش برای تحقق "حقوق بشر" چه نسبتی در گزینه بین "نشاط" و "بی نشاطی" می توان قائل شد.
کردار و گفتار و رفتار "مصطفی تاجزاده" هم نمونه
ای دیگراست. رنج بیش از دوسال مقاومت در حبس و نشاط فکری که حتی می تواند در خصوص
"نقد مهمترین موضوعات "رهبری جنبش سبز" تصمیم بگیرد. نشانهء چیست؟
جمعبندی مقدماتی بررسیِ آخرین بحث این مقال، قطعاً مبین این
واقعیت است که ، «"حد" پیشرفت توسعه و رعایت حقوق انسانی در یک جامعه،
با میزان "رنجی" که باید از تحمل آن "لذت" برد،
نسبت عکس دارد!»
حال بیایید با اغماضی در مباحثهء حاضر قبول کنیم «زندگی
واقعی بر اساس انتخاب بین "بردن لذت" و یا "فرار از رنج"
تعیین می شود.» آیا غیر از این است برای رعایت ضرورت احساس "نشاطِ"
موردِ مطالبهء "گوته"، مدیریتِ انتخابِ فی مابین "بردن لذت" و "گریز از رنج" به محور تمامی رفتارهای اجتماعی تبدیل خواهد
شد؟
بدین ترتیب است که "مدیریت"- با مولفه
های شناخت ، انتخاب و رهبریِ مطالبات انسانها- در مرکز تمامی توجهات انسانها قرار
داشته باشد و بر اساس همین نگرش است که اولین برداشت از مطالعهء "تاریخ"
بر روی این موضوع متمرکز خواهد شد که «تاریخ "محترم" و "مفید" است اگر در خدمت
زندگی قرار داشته باشد».
واین درس اساسی که «اگر کسی خودش برای خودش برنامه نداشته باشد ، باید بپذیرد که دیگران برای حقوق و زندگی او برنامه ریزی نمایند.»
واین درس اساسی که «اگر کسی خودش برای خودش برنامه نداشته باشد ، باید بپذیرد که دیگران برای حقوق و زندگی او برنامه ریزی نمایند.»
این همان نکته ای بود که با طرح بحث پیشنهادی
برای "یک گام به پس"! توسعه دانائی، هم تاکتیک هم استراتژی در
مسیر تغییر طلبیِ ایرانی پیشنهاد دادم و بر آنم با تسلط بر آن می توان از دروازهء "سودمندیِ تاریخ برای زندگی" به داخل نگریست و یا -برای مردان عمل- به
زندگی وارد شد!
این بحث را با دعوت از صاحبان اندیشه برای ابراز نظر و حک و
اصلاح ادامه خواهم داد.
بحث بعدی ( تاریخ، چگونه و کی می تواند "بطور
جدی" بر ملتی سخت گرفته باشد؟)
12 مرداد 1391
از سری یادداشت های (س یستم ع صبی ی اوران م ردم ایران) سعی ما
از سری یادداشت های (س یستم ع صبی ی اوران م ردم ایران) سعی ما
مرسی .خیلی وقت بود چنین مطلب نابی نخوانده بودم.دست مریزاد
ReplyDelete