Friday, July 6, 2012

دلنوشته ای به “فاطمه” عزیزتر از جان مصطفی تاجزاده و به “امید” عزیز تر از جان من!



عزیز تر از جان!
شما می توانید ما پدران خود را هرگز نبخشید. شما حق دارید از ما پدران سئوال کنید که چرا در لحظه به لحظهء زندگی سعی کردیم چشم شما را به واقعیت های این دنیای مسخرهء ایرانی بسته نگهداریم. وما پدران - انسان های حقیری که شجاعت سر از آخور تمایلات خود فریبی بدرآوردن نداشتیم - حاضر نشده ایم ، مسئولیت های واقعی ، حتی روشنگری فرزندانمان را بر عهده بگیریم. روزی باید از آنچه که نکردیم و نگفتیم از محضر شما عذر خواهی کنیم.

نقد نوشته انسان شریفی که در بند است و در حد توانائی خود در دفاع از حقوق تاریخی یک "جامعه" تلاش کرده است، هنری نیست که لازم باشد این قلم به آن دست یازد. ولی عزیزان من ما وظیفه داشتیم به شما یاد بدهیم. از شما بخواهیم داستان "تله موش" را به عنوان یک ثروت ملی بخوانید و بر آن مسلط باشید و این کار را نکردیم.

ما وظیفه داشتیم و داریم اهمیت "کار" و قدردانی از آن را در دورانی که نفت به عنوان ثروت خدادادی ، ستون فقرات اسکلت ساختار اقتصادی کشورمان را - هر روزه - در هم می پیچید و له می کرد، بدانیم و در عمل از "اعتیاد" به درآمدهای نفتی، دوری کنیم و نکردیم.

فاطمه عزیز ، مصطفی برای دل خوش کردن تو و هم نسلانت نوشته ، انها انتظار مقاومت "بهزاد نبوی" و " قدیانی " را نداشتند که مقاومت را از زندان های شاه یاد گرفته بودند. چرا نباید از ایشان بخواهید توضیح دهند که از در و دیوار زندان شاه مقاومت را آموخته بودند ویا از مبارزانی که مقاومت کردند و زیر فشار ستم کشته شدند و اجازه ندادند "گرد نا امیدی" بر این کشور پاشیده شود؟

مصطفی به درستی مشکل این کشوررا نوشته است که: ... «آخر ما نسل انقلاب بودیم و سرنگونی سریع و کم هزینه و اعجاب آور رژیمی ۲۵۰۰ ساله در منطقه استبدادزده خاورمیانه بدون آن که خود بخواهیم و حتی بدانیم، غرور ویژه ای به ما داده بود. براین اساس خود را محق بلکه مکلف می دیدیم که به نیابت از خداوند یا تاریخ آن چه را حق می دانستیم، بر جامعه و مردم تحمیل کنیم.» و...« آثار شوم این شیوه غلط را امروز بهتر از دیروز می بینیم.بارها هشدار داده بودم که حکومت یک دست اقتدارگرایی جمهوری اسلامی ایران را به جای آن که الگوی مردم آزاده کند، عبرت آنان می سازد که با کمال تأسف در موارد زیادی ساخته است.»

ولی اجازه بدهید از پدر سئوال بکنیم که چرا فکر می کند گرفتاری امروز این مملکت فقط ناشی از "شخصی شدن حکومت" است. آیا شخصی شدن حکومت در دنیای امروز اساساً امکان عملی شدن دارد؟ و یا اینکه هنوز با بر گرداندن مبداء تاریخ به 7 سال پیش ایشان همان اشتباهاتی را که در 33 سال گذشته مرتکب شده اند را ، تکرار می نمایند؟

فاطمه و امید عزیز تر از جان، ما پدران شما به گناه "ارتکاب" انقلابی که چرائی اش را نمی دانستیم و برای آن برنامه ای نریخته بودیم، معترفیم. در این 33 سال گذشته هرآنچه از دست ما بر می آمد - حتی با محروم کردن شما از حداقل حقوق اجتماعی - انجام دادیم و تازه پس از این همه تلاش و در زندان "جمهوری اسلامی" متوجه شده ایم چقدر کم "مطالعه " داشته ایم، چه موسیقی هائی را در زندگی "درک" نکرده ایم.

شکر می کنم که مصطفی نوشته : « چه حس عمیقی از  ابعاد دیگری از وجود نامتناهی انسان را برایم هویدا کرده است. به همین دلیل بیش از گذشته قدرشناس زندگی و تک تک لحظاتش هستم و می کوشم سهم خود و جامعه، جزء و کل و نیز حال و آینده را به شکل مناسبی ادا کنم.»

فرزندان!
 دانائی حلقه گم شده انسان ایرانی است. علم ستیزی هم "شاخ و دم" ندارد. اگر گوش به موعظه های زیاده گویان بسپارید - حتی پدرانتان -- به زودی زندگی تان ضایع خواهد شد!

زندگی موهبتی است که باید قدر آن را دانست. انسان ها ارزش دوست داشتن و دوست داشته شدن را دارند.

حال که "حداکثر" دستور رهبری برای تنبه "روشنفکران اصلاح طلب در حکومت" سالهای 76 تا 84 نواختن سیلی بر گوش آنها بوده، باید شکر گذار بود. دور باد از این کشور اعدام های سال های دهه 60 و بویژه سال 67!

برای رسیدن به آرزوی "سبز" اول  بخشیدن را یاد بگیرید، دوم زندگی را برای خود و دیگران به شادی و سرشار از عشق ورزیدن بخواهید و بدانید "بهشت را به بها دهند و نه به بهانه" برای بدست آوردن هر آنچه برای خود و جامعه تان می خواهید باید کار، کار، و کار علمی بکنید!

No comments:

Post a Comment