جناب محسن رضایی!
مصاحیۀ کودتاه شما با "شرق نیوز" (اینجا
بخوانید) بهانۀ نوشتن این یادداشت است. مشورتی که با این نوشته به شما تقدیم
می شود و امیدوارم مفید به فایده در زندگی پربار شما بویژه در این دوران پر تلاطم
حیات تاریخی مردم ایران قرارگیرد، مبتنی بر خیرخواهی برای جنابعالی، خانواده،
همشهریان، هم میهنان و خدمت بهینه برای انسان است؛ روشن است که نگارنده آشنایی
حضوری با شما نداشته منفعتی شخصی را دنبال نمی کند و متعهد است که به غیر از
خیرخواهی کلمه ای بر متن ننویسد.
سردار!
به هر دلیل، ما در سالهای پرحادثه ای در ایران، سرزمینی
نیمه سوخته از نادانی، بدنیا آمدیم و مسیری که از سال 57 تا امروز در پیش پای ما
نهاده شد را به یقین به اختیار انتخاب نکرده ایم. زندگی ما را گرفته، کشانده و تا
به اینجا آورده است.
آن جزیی از زندگی را که درک کردیم و خود نیز با تقدیر همراه
شدیم - به هر دلیل – جزئی از این زندگیست که به خود نسبت می دهیم و دلمان می خواهد
بتوانیم به آن ببالیم و جزیی را که زندگی ما را کشان کشان در این دوران کشیده و
آورد، مقدّری بود که شکرگزارِ آن بودن از نشانه های ایمان است.
شما انسان بی تفاوتی نبوده اید و نمی توانید باشید. سالها،
ماهها و روزها و لحظه های بی دریغ و با ارزش زیادی را برای این آب و خاک زحمت
کشیده اید و دوست و دشمن در مورد سختکوشی شما نمی توانند شک داشته باشند. من با
درست و یا غلط بودن تصمیماتی که تا به امروز داشته اید درگیر نخواهم شد، چرا که
اعتقاد دارم از آن چنان لیاقت و سلامت نفسی که لازمۀ همۀ مردان عمل است، برخوردار
بوده اید که هرکاری را که انجام داده اید، حداقل به درستی آن یقین نسبی داشته اید.
جناب محسن رضایی!
شما برای کشور و مکتب فکری که به آن اعتقاد دارید، هر آنچه
می توانسته اید را انجام داده اید و خسران از دست دادن "احمد" اوج گران
ترین هزینه هایی بوده که در این راه پرداخته اید. فرزند شیرین تر از جانِ دوست
محترم شما آقای روح الامینی هم در همین مسیر از دست رفته و می دانید برای ادامۀ
ماموریت تاریخی که برعهدۀ شما بوده و هست، خیلی قدرت و امکان انتخاب نخواهید داشت.
بر این باورم که من نیز، که شما نمی شناسید، در همین قایقی
سوارم که شما هستید. قایقی که "امروز" دکل بادبانهای ادارۀ آن شکسته، با
سوراخ های تخریب شده در بدنه ای روبرو است که بیم غرق شدن آن را تهدید می کند و ما
هنوز سکان هدایت آنرا – هیچ کدام – در اختیار نگرفته ایم. روزگار غریبی است وقتی
که تمام کاری را که فکر می کردی باید انجام بدهی، انجام داده باشی و شاهد غرق
قایقمان هم باشیم.
این همان دردی است که در دوره های متعدد انتخابات ریاست
جمهوری شما را بر آن می دارد، سعی نمایید خود را به سکان قایق برسانید و مرا برآن
می دارد که ناظر بی طرف این تلاش نباشم.
سردار! قبول دارم که وقتی به پشت سر خودمان و آنچه در
این سالها بر ما گذشته است نگاه می کنید. در کوتاه ترین بیان، جملۀ تاریخی "شیخ شجاع مهدی کروبی" به عنوان یک واقعیت آزار دهند، شما را اذیت می
کند. وقتی که گفت «اگر مملکت داری این است که عمه جان من هم می تواند، مملکت داری
کند.»(نقل به معنی)
من درک می کنم، وقتی به وقایعی که در پشت سر ما مانده اند
رجوع کنیم و با قدری منطقِ "دو دو تا" به موضوعات بنگریم، واقعیتِ تلخی
وجود دارد که آنچنان آشکار است که خیلی ها قادر به دیدن آن نیستند. اینکه در تحلیل
نهایی هیچ کدام از مسئولین طراز اولِ این جمهوری را در قامت موقعیت های رهبری و
تصمیم گیری برای یک ملت، توانا تر و مومن تر و موثر تر از انتظاری که خودتان از
خودتان دارید، نیافته اید. به نظر این قلم این مهمترین دلیلی است که در داوطلب شدن
برای قبول مسئولیتِ بیشتر، درنگ از شما دیده نمی شود، و این بسیار صفت پسندیده ای
ست، سربازِ وطن!
برآنم که در این یادداشت به شما یادآوری بکنم که بهتر است
نکتۀ مربوط به مقدّراتِ تاریخی را نادیده نگیرید. هریک از دوستانی که در 30 سال
گذشته در طرازی بالاتر از من و شما، در ارکان قدرت به تصمیم سازی گمارده شده اند
هم، همین احساسی را دارند که ما داریم. آنها قرار گرفتن در این موقعیت ها را به
تقدیر حاکم دریافت داشته اند و چه بسا رویاهای بهتری برای خودشان و نقش خودشان در
تاریخ قائل بوده اند!
سردار!
دوران سختی برای ملت ایران در این 8 سال گذشته رقم خورده و
اگر من و شما و آنهای دیگر نخواهیم از گذشته درس بگیریم و همچنان بخواهیم با بی
نظمی ناشی از هرچه پیش آید خوش آید ادامه بدهیم، روزگارِ سخت تری هم درپیش است. به
همین دلیل است که این نگاشته را برای شما می نویسم. مایلم دست آوردهای 34 سال
دانسته هایی را که به سختی و خیلی گران بدست آمده اند را در طبق اخلاص به شما
تعارف بکنم. تا که قبول افتد و چه در نظر آید.
تذکر: برای رعایت اختصار و بدون فرار از روشنگری بیشتری که
لازم است بین این قلم و آن هم میهنِ زحمتکش برقرار باشد. در این مقال به فوریتِ
وظایفی که فکر می کنم همین امروز و قبل از انتخابات ریاست جمهوری خرداد 92 بر عهدۀ
وظایف تاریخی شما قرار دارد، وارد میشوم. ( البته وظیفۀ خود نیز می دانم که در
فرصت های بهتری ابعاد آنچه امروز برای شما تصویر و به عنوان مأموریت تاریخی
پیشنهاد می کنم، را با جزئیات بیشتری تقدیم حضور بکنم.)
واما... متن
در نقدی به سخنرانی 3 بهمن 91 سید محمد خاتمی - یکی از
مهمترین انسانهای تاریخ امروز ایران که بسیار دوستشان می دارم.(اینجا بخوانید) - از
ایشان خواسته ام تا قبل از وارد شدن به دعواهای برگزاری و یا عدم برگزاری انتخابات
92 به ماموریت تاریخیِ مطلع کردن روحانیتِ در حکومت به ضرورت بازگشت به حوزه های
علمیه مبادرت نمایند. چرا که یکی از واقعیت هایی که دیگر حق نداریم آنرا نادیده
بگیریم این است، که حکومت بر یک جامعۀ 80 میلیون نفری اساساً بر قامت هیچ صنفی
دوخته نشده و با چشم اندازها و توانایی های – صرفاً – یک صنف امکان اداره کشور –
البته حتی به نسبتِ حداقلی صحیح – وجود ندارد.
امروز خطابم به شما است. محسن رضایی عزیز، شما به نسبت
مسئولیت ها و تجاربی که در 34 سال گذشته با آنها زندگی کرده اید بهتر از هرکسی در
موقعیتی هستید که انحرافات امنیتی تیم حاکم در ایران امروز را تشخیص بدهید.
اگر وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در برخوردهای اخیر و بویژه
بازداشت روزنامه نگاران جوان و پرتلاش که حتی روزنامه ای هم دراختیار ندارند که
چیزی در آن بنویسند به دنبال جاسوس می گردد و با صدور سه بیانیه تا امروز، خود را
تا قامت یک "حزب سیاسی" پایین کشیده است. شما بیشتر از هرکس دیگری در
موقعیتی هستید که باید بتوانید حفره های امنیتی ناشی از این انحراف را تشخیص داده
به صاحبان حکومتِ موجود تذکر بدهید که یک جامعۀ 80 میلیون نفری و جوان بدون داشتن
یک سازمان امنیت و اطلاعات که بطور مطلق خود را از موضعگیری های سیاسی رایج در
جامعه دور نگهدارد، امکان ادامۀ حیات آبرومندانه نخواهد داشت.
وقتی سازمان اطلاعات و امنیت به یک حزب سیاسی جهت دار –
آنهم از نوع مصباحی – تنزل می کند. وقتی ماشین نظامی متعلق به کشور در کوچکترین
امور تصمیم گیری سیاست و سیاست ورزی خود را محق به دخالت می داند، چرا باید قایق
امنیت این کشور و حکومت در حال غرق شدن نباشد؟ یک سند رسانه ای کوچک از بیانات
شخصی بنام حجت السلام رسایی را که نقش سخنگوی "حزبِ وزارت" را برعهده
گرفته است را در ذیل به عنوان سند ارائه می دهم.
تقاضا دارم این دو جمله را دوبار با دقت بخوانید. چه
استباطی از این دوجمله می توان برداشت کرد؟ غیر از این است که گوینده و سایت جهان
نیوز و زاکانی در این دو جمله مفاهیم مردم، مسئولین و خیانت را به مسخره گرفته
اند؟
درست خوانده اید، در تحلیل نهایی فقط یک ذهن علیل می تواند
با این دو گزاره اثبات نماید که مردم یک کشور خائن هستند! شوخی زشتی نیست؟ مردم ؟
خائن؟ چرا؟ نسبت به چی؟ ویا چه کسی؟
سردار اگر قرار است که سپاه پاسداران بجای حفظ نظام و امنیت
ملی در مقابل دشمن واقعی و خارجی به جنگ با روزنامه نگاران جوان و آرزومندِ یک
ایران سربلند برود! اگر قرار است که وزارت اطلاعات به عنوان دفتر سیاسی یک حزب قرن
نوزدهمی و واپسگرا عمل نماید! چرا باید شما بر این خیال خام واقع بشوید که با
پوشیدن ردای ریاست جمهوری قادر خواهید بود، برای این مملکت و شخص خودتان کاری مفید
به فایده سازمان بدهید؟
تا انتخابات 92 هنوز حدود 4 ماه فرصت است و لذا، بسیار
مهمتر از آن انتخابات، باید به درمان این بیماری واگیردار، که کیان کشور را با خطر
فنا و نابودی تهدید می کند، پرداخته شود. شما بهتر از من می دانید که در ایرانِ
امروز و بویژه در ابعاد حکومتی تمامی قواعد بازی مدنی برهم خورده و همین امروز که
این یادداشت را برای شما می نویسم، طرحی در مجلس در دست بررسی است که برای نجات از
بدبختی که دولتِ نِکبت بر امور مملکت داری وارد کرده، خرید و فروش و تخصیص ارز نیز
بر عهدۀ سپاه و مامورین امنیتی گذاشته شود.
سردار!
قدری به این نوشته به چشم خیرخواهانه نگاه کنید. صاحب این
قلم به فرض که یک رقیب تاریخی و یا حتی خدای نکرده دشمن! متوجه خواهیدشد که نقش
خود را در بازیِ "دشمن دانا بلندت می کند" انتخاب کرده و بر این قرار
است که در رقابتی که ما قریباً با هم داشته باشیم، "کفتر مرده ارزش رقابت
ندارد!"
ماموریت تاریخی شما و همفکران زحمتکش شما و بخشی از
فرماندهان سپاه که با دلسوزی "فغان" شان بر آسمان بلند است، قبل از
انتخابات ریاست جمهوری و برایِ انتخابات ریاست جمهوری، باز گرداندن امور
امنیتی حکومت به مدار و ریل عقلانیت است. شما به دلیل موقعیتی که در 34 سال
گذشته داشته اید و دوستانی که می توانید از آن ها کمک بگیرید، وظیفه دارید سوراخ
های امنیتی حاکمیت را که به جهل و یا "عمد"، بدست سربازان و فرماندهان
امنیتیِ مستقر، در حال فراخ شدن هستند را بپوشانید.
در این مهم حتی یک ساعت هم درنگ جائز نیست چرا که با مدل "یکی بر سر شاخ بن می برید"، سیستم موجودِ حکومتی با خطا های ساختاری که
با آن روبرو شده و در آن هیچ کاری بدست کسی که واقعاً باید آنرا انجام بدهد قرار
ندارد، دوام نخواهد آورد و محتمل این است که تا انتخابات ریاست جمهوری "نه از
تاک نشانی باقی بماند و نه از تاک نشان"!
توضیح پایانی:
این نوشته برای ثبت در تاریخ نوشته شد. مخاطبِ آن همۀ
آدم های ایرانی در مُدولِ شخصیتی و تجارب کاری محسن رضایی هستند، و حداقل این
وظیفه را برعهده دارد که نسل های بعدی در ایرانِ نجات یافته، بدانند که بی هیچ چشم
داشتی و با نهایت خیرخواهی رقیبِ سیاسیِ جریان های حاکم در 34 سال گذشته به آنها و
با این نامه اطلاع داد، که حفظ امنیت واقعیِ حکومتی که در اختیار آنها است، امروز
به مهمترین موضوعِ ملی برای ایرانیان تبدیل شده و با ادامۀ خودزنیِ بیشتر حاکمان،
بخاطرِ حفظِ منافع ملی، موافق نیست!
یا حق!
2 اسفند ماه 1391
No comments:
Post a Comment