امروز که این یادداشت را می نویسم. روز هشتم از شروع اعتصاب آب
و غذایی است (خشک) که به دنبال یورش مامورین به "سرای قلم" و بازداشت "مهدی خزعلی" و جمعی از یارانِ "اهل قلم" توسط ایشان اعلام شده است.
خطاب این نوشته به «شبکه های اجتماعی» و فرد فردِ فعالین
اجتماعی ایران است. چرا که معمولاً انسانِ نیازمند، بهتر است نیاز خود را از کسی یا
جایی بخواهد که «توانائی پاسخ دادن به درخواست را در او سراغ داشته باشد».
دوستان! "مهدی" در شرایط مشکلی قرار گرفته است. او
انسان مومنی است. اعتقاداتی دارد. با این اعتقادات زندگی کرده و بزرگ شده است؛
برادری را در این مسیر به شهادت از دست داده؛ دوستان زیادی داشته که در جبهه و جنگ
با آنها آشنا شده، زندگی کرده و انگیزه های پاکی در آنها برای دفاع از کیانِ ایمان
و انسان و ایران سراغ دارد.
انسان مهربانی است. که ناملایمات زندگی و جهالت اطرافیان نمی
تواند او را از این مهربانی پشیمان کند.
انسانی، که بزرگی را در کرامت و انصاف معنی کرده و بی دریغ به
انسان ها و... بازهم به انسانها عشق می
ورزد.
احترام و عشق او به "پدر"ی که به راحتی می تواند حکمِ
جان او را صادر کند غیر قابل اندازه گیری است. معیاری هنوز برای این اندازه گیری
تعریف نشده است.
او یک "مسلمان" آزاده است! دین باوری که نمی پذیرد که
بشود بنام دین! انسانها نسبت به خودشان و جامعه شان "شقاوت" داشته باشند.
آری "مهدی" هیچ نسبتی بین " جهل، ظلم و شقاوت" و ایمان خود
نمی تواند برقرار نماید. مومنی است که بیشتر و بهتر از هر کسی می داند که «در
تاریخ بنام "حق و خدا" می شود به انسانها ظلم کرد! و حاصل آن در دراز
مدت نه دوام "دین باوری" بلکه تخریب و نابودی ساختار "ایمان" بوده
است»!
این قلم ممکن است به ایمانِ "مهدی" باور نداشته باشد.
ولی ارزش و بهایِ "ایمان" او را می شناسد. می داند انسانهای زیادی در
تاریخ بشر وجود داشته اند که زندگیِ بهتر را برای ابنای بشر تقویت کرده و توسعه داده
اند، ولی این کار فقط از انسانهایی برآمده که به ارزشی فراتر از زندگیِ معمولی برای
خودشان قائل بوده اند. «هیچ نوآوری در این عرصه - در غیابِ "عشق و
احترام" به باوری فرا تر از زندگی روز مره - اتفاق نیافتاده»!
این را مهدی هم خوب می داند! اگر امروز او را در موقعیتی می
بینیم که جان خود را در دست گرفته و حاضر است آن را برای نجات "ایمانش"
فدا کند. برای نشان دادن این "نهایتِ یقین" است. و... مگر نه این است که
این خود "نهایتِ عشق" است؟
من وقتی که به موقعیتی که مهدی همین الان در آن قرار دارد فکر
می کنم.
-
او را در
قامت "اسماعیل" می بینم برای "پدرش"؛
-
در ردای "گاندی" می بینم برای جامعه اش؛
-
و در
موقعیت "سیاوش" می بینم برای دفاع از "صداقتش"؛
و برآنم که
به این هر"سه" باید احترام گذاشت!
پدر محترم مهدی خزعلی! پیام مهدی برای شما این است که تا پای
جان دوستتان دارد. چراکه در مقابل نامهربانی شما آه هم نمی کشد. صبور است و از جان
گذشته!
پیام او اما برای کسانی که به نام دین و اسلام با مردمان این
سرزمین آن می کنند که در سرتاسر تاریخ بشر حاکمان جبار می کرده اند هم، این است که
این «روشی شناخته شده است و همچنان که در جای جای تاریخ نشده است. جهالت و جباریت
در حکومت را تا ابد به ارزش های معنوی مربوط کرد. این مهم در مورد رفتار شما هم
صادق است»!
و در آخر "صداقت"!
مخاطب این بخش از پیام مهدی – پیام سیاوشان - به من و شما خوانندهء این نوشته است. فعالین
محترم شبکه های اجتماعی، آزادیخواهان و مطالبه جویان فردای بهتر برای ایران و
انسان ایرانی! مهدی از ما می خواهد با خودمان صادق باشیم. نمی شود هم سکولار بود و
هم ناملایماتی که امروز به مردم ایران می رود را به حساب "اسلام" گذاشت.
دشمن امروز و آیندهء جامعهء مدنی در ایران و "ایمانِ" مهدی و مهدی های
بسیار! می تواند جهل، زیاده خواهی، حرص و آز و عشق به قدرت باشد ولی نمی تواند "ایمان" و "اعتقاد" مورد قبولِ مردم باشد.
«مبارزه با اعتقادات مردم و ایمان به اسلام ، ما را به نوکری
جباران تبدیل خواهد کرد! و به آنها این فرصت را می دهد که پشت "ایمانِ"
عزیز ترین انسانهای این آب و خاک "سنگر" بگیرند! آدرس غلطی است که آب به
آسیاب جباران می ریزد.»
و اما دو کلمه با مهدی!
مهدی عزیز! پیام حقانیت شما در دفاع از آرمان و ایمانتان را جامعهء
روشنفکری شنیده اند و «جباران را از ایمان به مسلمانی جدا می دانند. و این موضوع
را به آگاهی تمامی تشنگان به آگاهی خواهند رساند.»
پدر شما برای سیانت از ایمان خودش از گزند جیاری در حکومت، می
تواند وقت بیشتری لازم داشته باشد و یا اصلاً "حق" دارد با این تصور
نادرست به زندگی خود ادامه دهد. فدا کردن جان شما برای تاثیر بر ایشان، می تواند
موثر نباشد!
و جباران! کسانی که برای نشیندن حرفِ حق شما و یاران شما و
مطالبات برحق مردم ایران و پیشروان اجتماعی "پول" می گیرند و "گوش
شنوا" ندارند. ارزش هیچ نوعی از فداکاری را ندارند!
با این جمعبندی سه وجهی است که می توانم از جامعه روشنفکری
ایرانی بخواهم که صدای آرزومندی مان را به گوش مهدی برسانیم. که «برای امروز و
ایندهء بهتر برای ایران و ایرانی به سلامت و حضور ایشان نیاز داریم و خواهان پایان
دادن به اعتصاب ایشان هستیم»!
"درد" از دست دادن بیشماران "هاله"، " هدی صابر" و امروز "ستار بهشتی" برای ما به قدر کافی زیاد هست که نخواهیم بر آن
اضافه شود.
17 آبان 1391
No comments:
Post a Comment