Wednesday, January 9, 2013

وقتی تاریخ با ملتی بطور جدی سخت گرفته و دروغ و ریا سکهء روز بازار است! چه باید کرد؟





پدیده ای تاریخی را می شناسم که می توان آنرا «دورانی که تاریخ با ملتی بطور جدی سخت گرفته است» نامید.
دوره ای از تاریخ که رهبران اجتماعی و عوامل محاطی بر یک جامعه، توانسته باشند آن جامعه را به سمت نکبتِ بی مدیریتی، فلاکت، دروغ، بی اعتمادی و فساد، سوق دهند!
ایران ما تنها کشوری نیست که در طول تاریخ طولانی خود با پدیده مذکور روبرو شده باشد. همیشه و در هرجامعه ای باید احتمال "دچار" شدن به این بیماری را در نظر داشت و راه هائی را که می تواند جامعهء مفروض را به این وضعیت "دچار" نماید با پیشگیری بست.
ویژه گی برجسته ای که جامعه آلمانی در سالهای حیات نیچه، حتی در دورانِ زندگیِ برتولت برشت نیز جامعه آلمان "دچار" آن بوده است، در این نوع از سخت گفتن جدیِ تاریخ با یک ملت طبقه بندی می شود.
نمود اجتماعی این «بطور جدی سخت گرفتن تاریخ» را نیچه به صورت «منطبق نبودن شکل و محتوی شخصیتی افراد بر هم» بیان کرده است و در جمعبندی، راه گذشن از این شرایط را، برگشتن به حداقل های قابل دسترس در دور شدن از «نیاز به دروغ و ظاهر سازی» می داند.


واقعیت این است که:
-          وقتی اعتماد اجتماعی لطمه می خورد؛
-          وقتی پدران و مادران بچه های خود را به قربانگاه نادانی حاکمان می فرستند؛
-          وقتی برای گذران شرافتمندانهء زندگی کار شرافتمندانه کافی نیست؛
-          وقتی سیستم حاکم از اشخاص کوتوله – به هر دلیل – تشکیل شده و افراد "من" جایگاهی در روابط اجتماعی پیدا می کنند؛
-          وقتی "دروغگویی" فضیلت  و "آدم فروشی" شغل محسوب می شود.
-          و...
سیستم ها به سمت استفاده از افراد "نیم من" با اعتماد به نفس و مناعت طبع "نیمه" کشیده خواهند شد. فرآیندی که در آن پس از حذفِ "من" های اولیه؛ "نیم من" ها خود موجودیت "من" پیدا می کنند و در صف بعدی برای حذف از گردونهء ادارهء جامعه قرار می گیرند.
من این پدیده را با تصویر ذهنی "نیم عمر اتم" - برای قابل لمس شدن -  تجسم می کنم و آن مثال تاریخی هندسهء ریاضیاتی که اگر «دو نقطهء مقابل؛ در هر بار حرکت، نصف مسافت فی مابین را برای رسیدن به هم طی مسیر بکنند، هرگز به هم نخواهند رسید».

مطالعهء جداگانهء تجارب تاریخی در این موضوع را بطور جد از دوستان تقاضا می کنم. و صرفاً در این یادداشت به اشاره به دو نکته بسنده می کنم:
1-       وقتی با جامعه ای روبرو هستیم که «شکل و محتوی شخصیتی افراد در آن بر هم منطبق نیست» همان بهتر که از همدیگر درخواست های فداکارانه و ملاحظات یک طرفهء راز داری نداشته باشیم.
2-       در چنین جامعه ای بدون «برگرداندن حس اعتماد به نفس و فضلیتِ احترام به کار، کار و کار که جوهر واقعی برای برگرداندن اعتماد بنفسِ از دست رفته است»، چه درخواستی می توان از جامعه داشت؟
البته مغلطه ای واضح در این بیان هست که با جوهرِ «ارزش افزودهء ناشی از کار – وصرفاً – با جوهر ارزش افزودهء ناشی از ثروتِ تولید شده در اثرِ کارِ مولدِ اجتماعی که واجدِ ثروت واقعی و ارزشمندِ جایگزینِ دروغ و آدم فروشی باشد»! قابل حل است.
در آینده در این خصوص و به موضوعات متناظر با آن خواهیم پرداخت ولی برای یک نتیجه گیریِ حداقلی از این «چراغی که روشن کردیم» باید توجه داشته باشیم که دانشمندانِ بزرگی در علوم اجتماعی و اقتصادی هیچ باوری به «امکانِ مبارزهء انسان هایی که از یک سیستم فاسد برای ارتزاق زن و بچه هایشان حقوق دریافت می کنند، با فسادِ همان سیستم، نداشته اند و قریباً در آینده هم نخواهند داشت!  
این شاه کلید را داشته باشیم که بر ما معلوم می کند که چرا سیستم معیوبِ «دولت نقیض شدهء» احمدی نژاد به دنبال 5 برابر کردن یارانه های نقدی برای فرار از کمند سقوط محتمل است! – و چرا میلیاردها دلار پول کاغذی کنار گذاشته! و یا چاپ خواهد کرد.
دی ماه 1391  

No comments:

Post a Comment