ترازدی یا کمدی
کمتر کسی است که از معاملۀ گروگان گیری در ایران سال 58 بر سر کسب و تقسیم قدرت در جهان و منظقه بین سران جمهوری خواه در آمریکا و سران جمهوری اسلامی در ایران اطلاع نداشته باشد و یا بطور جدی آنرا زیر سئوال ببرد.
درست در همان روزهایی که کارتر دمکرات به این خیال بود که قبل از 4 نوامبر 1980 گروگان های آمریکایی آزاد خواهند شد و او می تواند از این موضوع به عنوان برگ برنده در انتخابات استفاده نماید. توافق کثیف تری شکل گرفته بود و طی آن نه تنها گروگان های آمریکایی تا 4 نوامبر، قرار نبود که آزاد بشوند، بلکه این مهم تا ساعات سوگند ریاست جمهوری ریگان نیز به تعویق افتاد.
صورت مسئله هر چه که بود، نتیجه این شد که کارتر که به دلیل عملکردهای اقتصادی مثبت دولتش به هیچ وجه انتظار نداشت تا انتخابات را به رقیب جمهوری خواه واگذار نماید، داغ ننگِ بی عرضه ترین رئیس جمهور آمریکا را - هنوز هم - بر دوش می کشد.
بعلاوه سیر تحولات بعدی در عرصۀ سیاست خارجی نشان داد که معاملۀ سران جمهوری اسلامی با جمهوری خواهان در آمریکا، تا به آن اندازه قوام داشت! که هیچ گاه جریانِ افراطی و دست راستی ریگان- بوش نسبت به نقض گستردۀ حقوق بشر و اعدام های دهۀ شصت در ایران کوچکترین عکس العملی از خود نشان ندهند.
وحدت عمل جمهوریخواهان در آمریکا و جریان کمربند سبز در منطقه ما نیز کمتر مورد مناقشه بوده و اگر فروپاشی شوروی را به حساب مشترکِ جمهوری خواهان آمریکا و حزب محافظه کار در انگلستان و حکومت جمهوری اسلامی نتوان نوشت، به راحتی، به حساب تک به تک این جریان ها می توان منظور کرد.
حال که بیشتر از 34 سال، از آن معاملۀ تاریخی گذشته است، بنظر می آید یکبار دیگر درحال تدارک برای معامله ای کثیف تر از سودای 1980 هستیم.
شواهد نشان می دهد که علیرغم اینکه "جب بوش" تقریباً فاقد حتی حداقل های لازم برای یک رقابتِ نفس گیر در مقابل هیلاری کلینتون - و یا هر دمکراتی که بتواند ایشان را در انتخابات حزبی دمکرات ها شکست بدهد - است. احتمالاً به پشتوانۀ دلارهای نظامی-نفتی و امدادهای غیبی، به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری 2016 امریکا - بطور جدی - مطرح خواهد بود.
همچنین شواهد نشان می دهد که رویای جانشینی رهبری هم، علیرغم اینکه هیچ کدام از مولفه های لازم برای این مهم را در اختیار نداشته باشد، هر روز از روز قبل جدی تر می شود. روشن است که ایشان نیز از همان پشتوانۀ امدادهای غیبی و دلارهای نفتی-نظامی برخوردار خواهد بود.
صورت مسئله اگر بخواهیم آنرا به ساده ترین شکل بیان بکنیم، می شود:
ریاست جمهوری جب بوش-نوعی- در آمریکا؛ در مقابل رهبری در ایران
معاملۀ خوبی است، نه؟
برای اینکه نمایش روحوضی طراحی شده، بقیۀ اِلمان های قبلی را هم در اختیار داشته باشد، سناریو نویس به "گروگان" و موضوعِ "بازی با گروگان گیری" به منظور سنگ روی یخ کردن اوباما و دمکرات ها، هم نیاز دارد و چه سناریویی بهتر از مذاکرات هسته ای و گروگان بازی روی آن!
سناریو قدری لوس است قبول دارم؛
مذاکرات با تیم اوباما با تقیه بازی تیم مذاکره کننده تا سال 2016 کش داده می شود. "برخلاف نظر جو بایدن"، آبروی سالیان دراز سیاستمداری مردانِ دمکرات به بازی گرفته می شود و در نهایت باشکست و عدم موفقیت در مذاکراتِ هسته ای، شرایطِ لازم برای اعمال نفوذ امدادهای غیبی فراهم می شود و بوش سوم را به ریاست جمهوری در آمریکا مفتخر می کند.
بقیه داستان دیگر ساده تر از آن است که لازم باشد، چیزی در مورد آن نوشته شود.
(البته بعید است که در کل، معامله، به تبدیل ایران به یک قدرت هسته ای محدود منجر نشود.)
می اندیشم؛ خوب چه اشکالی دارد؟!
و جوابم این است، هیچ اشکالی ندارد!
فقط سناریو قدری قدیمی شده است و سنخیتی با روند تحولات واقعی در دنیای امروز ندارد! همین
دلیلی نمی بینم این یادداشت را بیش از این کشش بدهم، خیلی ها در جریان این معاملۀ کثیف قرار دارند، از پوتین و برخی از اطلاح طلبان در ایران، تا اردوغان و برخی از رهبران دنیای عرب و صد البته نتانیاهو و دوستانش در اسرائیل!
البته در این سناریو - حداقل - یک سر ناسازگار هنوز تعریف نشده مانده است، و آن "تاریخ" است.
یعنی چه؟!
یعنی اینکه مُدول تاریخی چنین سناریو هایی معمولاً به دو شکل غیر همگون عمل می کند.
اگر بار اول چنین فرآیندی به تراژدی ملی برای ایرانیان، مردم آمریکا و جهان تبدیل شد؛ قاعدۀ ابتدایی می تواند این باشد که اینبار همه چیز به شوخی و کمدی برگزار شود!
پیشنهادی برای مقابلۀ رو در رو با سناریو نویس، ندارم!
صبر می کنیم تا سیر تحولات را ببینیم!
پی نوشت:
(چه بسا لازم باشد توضیحی در خصوص نحوۀ ارائۀ این یادداشت به عرض برسانیم؛ «یادداشت هایی از این دست بیشتر به این منظور نوشته می شوند که احتمالات ممکن را برای جلوگیری از شکل گرفتنِ آن احتمالات، نشانه گذاری نمایند! اصل بر این است که اگر تحلیل به واقعیت قرین باشد، باید منجر به این دستآورد بشود که از وقوع آن احتمال جلوگیری شود!» روشن است که - با این توضیح - کسی مایل نباشد که نشانه های اشاره شده - به مثابۀ پیشگویی - برداشت شوند و بعداً تحلیل گر بتواند در موقعیتی قرار گیرد که بگوید "دیدید گفتم"! مختصر اینکه، نوشته هایی از این دست برای این نوشته نمی شوند که مستندی باشند بر "دیدید گفتم"، بلکه کافی است که سناریو پیش بینی شده اصلاً از اساس شکل نگیرد، و دقیقاً در این صورت است که ماموریت نوشته تمام شده محسوب می شود.)
پی نوشت:
(چه بسا لازم باشد توضیحی در خصوص نحوۀ ارائۀ این یادداشت به عرض برسانیم؛ «یادداشت هایی از این دست بیشتر به این منظور نوشته می شوند که احتمالات ممکن را برای جلوگیری از شکل گرفتنِ آن احتمالات، نشانه گذاری نمایند! اصل بر این است که اگر تحلیل به واقعیت قرین باشد، باید منجر به این دستآورد بشود که از وقوع آن احتمال جلوگیری شود!» روشن است که - با این توضیح - کسی مایل نباشد که نشانه های اشاره شده - به مثابۀ پیشگویی - برداشت شوند و بعداً تحلیل گر بتواند در موقعیتی قرار گیرد که بگوید "دیدید گفتم"! مختصر اینکه، نوشته هایی از این دست برای این نوشته نمی شوند که مستندی باشند بر "دیدید گفتم"، بلکه کافی است که سناریو پیش بینی شده اصلاً از اساس شکل نگیرد، و دقیقاً در این صورت است که ماموریت نوشته تمام شده محسوب می شود.)
No comments:
Post a Comment