حقیقتی در "احساسِ"
حقیرِ سرخوردگی و افسردگی، وقتی بر "واقعیت زندگی" منطبق نیست، وجود
ندارد!
برای اینکه بتوانم در کوتاهترین بیان در خصوص جواب سئوال
بالا روشنگری لازم را داشته باشم؛ بحث را از مقولۀ گرما و سرما در فیزیک شروع می
کنم.
می دانیم که حرکت عملاً موجود در میان ملوکولهای یک جسم و
یا محیط را می توانیم با دما سنج اندازه بگیریم. دماسنج ها هم کارکردی واحد دارند
و می توانند "اثر" تحرکات بین ملوکولی را با اندازه گیری "دما" ثبت نمایند. به همین دلیل علم فیزیک براین بنا توافق کرده است که "سرما"
را به مفهوم نبود گرما بپذیرد.
(در فیزیک سرما یک انرژی نیست
بلکه نبودن گرما را سرما معنی میکنیم . سرما جابجا نمیشود و بیان این مطلب که سرما
از پنجره وارد خانه میشود مبنای علمی ندارد و یک محاوره و باور عامیانه می باشد از
نظر علم فیزیک سرما وارد خانه نشده بلکه انرژی گرمایی از خانه بیرون رفته است.) (فیزیک دبیرستان)
سَرما پدیدهای
است که بر اثر کاهش گرما روی میدهد. در دانش فیزیک چیزی
به نام سرما دادن وجود ندارد، بلکه گرفتن گرما از ماده باعث عدم وجود گرما شده که
به اصطلاح (سرما) می گویند. سرما را نمیشود وجه مقابل گرما دانست چرا که گرما از
(وجود) دلالت میکند اما سرما امریست عدمی. در حقیقت سرما وجود ندارد و این عدم
وجود گرماست که ما را بر آن داشته که اسمی به نام (سرما) به آن لقب بدهیم.( سرما - ویکی پدیا )
از
آنجایی که زندگی اجتماعاً موجود در هر جامعه ای "واقعیتی" است مستقل از
احساسات و درک ما انسانها، تصور
نگارنده این است که هر توضیح بیشتری در مورد عینیتِ انطباق و ارتباط "سرما" و "سرماتر" با "بد" و "بدتر" که
صرفاً حامل بار احساسی ما انسانهاست، بخواهم بدهم به نوعی توهین به شعور خواننده
محسوب می شود.
در خاتمه توجه دوستان را به جواب هاشمی رفسنجانی به سئوالِ
«اگر اینبار هم مثل سال 88 تقلب شد، چکار باید کرد؟» جلب می کنم؛ که گفته است:
«مگر قبلاً تقلب شد، بد شد؟!»
4 تیر ماه 92
پی نوشت:
برای دوستانی که علاقمند به گسترش مباحثِ موضوع این یادداشت
هستند، مطالعۀ یادداشت های ذیل توصیه می شود.
(چشم انتظار برای نقد و در هم
کوبیدنِ ساختار منطقی آنها، توسط دوستان، نیز خواهم بود.)
No comments:
Post a Comment