Sunday, September 30, 2012

برگی از تاریخ نادانی - متن خلاصه شده ازمصاحبه آقای مظاهری با سایت «رجانیوز» در سال -1387




(متن خلاصه شده )    از مصاحبهء تاریخی آقای مظاهری با سایت «رجانیوز» که  پس از یک سال تلاش برای جلوگیری از بحرانی که « دولت نادانی »  بالاخره موفق شد در سال 90 و الباقی در  سال 91 در ایران پیاده کند، انجام داده اند. ما این مصاحبه را به خاطر اینکه خواننده ممکن است حوصلهء خواندن متن کامل آنرا نداشته باشد خلاصه کردیم. مشروح این مصاحبه هم به دلیل اهمیت تاریخی آن وثبت در تاریخ در این لینک (اشتباه کوچک بزرگ ) موجود اشت.

یک اشتباه مفهومي موجب این خطا شد. منشأ اشتباه این بود كه تصمیم‌گیران مربوطه با مفهوم و ساز و کار اعتبارات بانكي آشنایی نداشتند، بسیاری از آنان، يك روز هم در بانك كار نكرده و به مفاهيم رایج در بانك آشنا نبودند و در این شرایط، درباره‌ي قوانين بانك تصميم گيری می‌کردند. مثل این است که شما يك نفر را كه يك روز از عمرش هم پزشکی نكرده، چاقو به دستش بدهید و بگویید برو جراحي بكن!

گفتگو با رئيس کل سابق بانک مرکزی 
اشتباه کوچک بزرگ

طهماسب مظاهری رئیس کل سابق بانک مرکزی که سابقه فعالیت در اغلب دولت های پس از انقلاب را دارد. وی 31 شهریور ماه امسال پس از آنکه حدود یک سال از فعایت وی به عنوان رئیس کل بانک مرکزی می گذشت، از این جایگاه کنار رفت. نحوه تزریق منابع بانکی به بنگاههای زودبازده عمده دلیل وی برای این جدایی از دولت بود.
گفتگو با مظاهری در منزل وی انجام شد و رئیس کل سابق بانک مرکزی در این گفتگو، ضمن تشریح دلایل بحران مالی جهانی و زمینه های مشترک داخلی آن به سؤالاتی درباره تسهیلات بانکی و 6 قفله شدن بانک مرکزی پاسخ داد:
... مثالي كه مي‌زنم اين است كه اگر يك سنگ كوچك به درختي كه 100 گنجشك روي آن نشسته، پرتاب كنيم، هر 100 تا مي‌پرند اما بعداً‌ اگر دوباره اين‌ها بخواهند، بنشينند، بايد يك محيط آرام فراهم شود. يك دوره‌اي صبر و آرامش لازم است که يكي، يكي بيايند بنشينند و دوباره تعدادي از آنها جمع شوند. پراندن گنجشك‌ها به اندازه‌ی پرتاب يك سنگ كوچك هزينه دارد ولي گردآوري مجدد آنها كاري سخت و پرهزينه است. سرمايه‌گذاري هم به همين شكل است. به همين دليل، الآن دولت‌ها مي‌نشينند، صحبت مي‌كنند، از مجالس قانون‌گذاری خود مجوز مي‌گيرند، تا بیابند که كه چگونه پول بدهيم، حمايت كنيم و تضمين دهيم اما همان روزي كه دولت امريكا يا اروپا مي‌گويند داريم پول مي‌دهيم و واقعاً هم مي دهند، هنوز مردم دارند سهمشان را مي‌فروشند. انتقال اثراين اقدامات اطمينان‌بخش به دل مردم، حتماً يك مدت زمان مي‌برد. اصلاً اين طور نيست كه از فردا كليد بزنند و درست بشود.
***
...اما اين كه آيا ما در آينده تأثير مي‌پذيريم؟ بله، دو تأثير مي‌پذيريم، هم ما و هم كساني كه مثل ماهستند؛ اول اينكه این بحران منجر به كاهش رشد اقتصادي می‌شود و نتيجه‌اش این است تقاضای انرژي را پايين مي‌آورد، با پایین آمدن تقاضای انرژي، قيمت نفت و در آمد ارزی ما و همه‌ی صادر کنندگان نفت خام پايين مي‌آيد. بالاخص كه ما خودمان را براي قيمت نفت 50، 60 دلاري مجهز نكردیم و به دنبال بالا رفتن قيمت نفت، بيش از اين كه قيمت نفت بالا برود، ما خرج خود را زياد كرديم. اين حرفي بود كه هميشه گفته می‌شد و يكي از خطاهاي سياست‌گذاري دولت اين است كه افزایش قیمت نفت را به عنوان یک عاملی که در اختیار ماست محسوب کردند، هر چه درآمد حاصل شد، خرج كردند و روی آن تعهد ایجاد کردند.
در آن جلسه با نخبگان جوان كه شكل عمومي هم پيدا كرد و صداوسيما هم پخش كرد، بحثي مطرح شد و يك دفعه همان جا گفتنه شد صندوقي درست كنيم و 3 ميليارد يورو به آن اختصاص دهيم. استدلال این بود که پول زياد داريم، 3 میلیاردش را اینجا خرج کنیممن اصلاً بحثي در خصوص مفید بودن این صندوق ندارم، بحث اين است كه اين ذهنيت كه منابع مملكت اين‌گونه خرج شود، نادرست است. وقتي كه اين جوري خرج كنيم، موجب می‌شود وقتی درآمد نفت پايين بیآيد، گير كنيم.

در خصوص حجم اعتبارات قابل پرداخت سیستم بانکی می‌توانید توضیحاتی بدهید؟
در برآورد منابع بانك‌ها اشتباهی رخ داده بود و آقاي رییس‌جمهورهم گرفتارآن اشتباه شد. يعني اينكه گفتند بانك‌ها مي‌توانند 280 هزارميليارد تومان اعتبار بدهند. به این صورت که 140هزار ميليارد تومان مانده تسهيلات سیستم بانکی در پایان سال 1385 است، 2 بار در سال مي چرخد و مي شود 280هزارميليارد تومان. اين رقم اشتباه، مبناي تقسيم منابع گذاشته شد و گفته شد که بانکها 70 هزارميليارد تومان را به مشتریانی که دولت معرفی و تأیید می‌کند، وام دهند و 210 هزار میلیارد تومان هم خودشان تصمیم بگیرند و بر اساس نظام اعتبار سنجی خودشان، به طرح‌ها و مشتریان و واحد های تولیدی اعم از طرح‌های جدید یا سرمایه در گردش بدهند. این محاسبه‌ی اشتباه موجب شد که تعهدات بسیار سنگین بر گردن نظام بانکی بیافتد. نکته‌ی مهم این است که تعهدات مربوط به طرح‌ها و مشتریان معرفی شده‌ی دولت اولویت تام داشته و بانک‌ها مجبور بودند ابتدا آن ارقام را تأمین و پرداخت کنند و باقیمانده را؛ اگر چیزی بوده باشد؛ به مشتریان و سرمایه در گردش واحدهای تولیدی اختصاص بدهند.
نکته‌ی جالب‌تر اینکه ارزیابی عملکرد هر بانک و هر مدیر بانکی با یک شاخص سنجیده می‌شد. آن شاخص، میزان پرداخت بانک به طرح‌های معرفی شده توسط دولت و سرعت کار آن بانک در نقد کردن نامه‌های مقامات دولتی بود. جالب‌تر اینکه این ارزیابی توسط مقامات پولی و بانکی کشور انجام نمی‌شد.
عدد واقعي چقدر است؟
عددي كه بانک مرکزی به عنوان کل رقم اعتبار جدید قابل پرداخت محاسبه کرد، 18 هزار و 500 ميليارد تومان بود.
اين تفاوت خيلي عجيب است؟ حالا اين از كجا در مي‌آيد؟‌
یک اشتباه مفهومي موجب این خطا شد. منشأ اشتباه این بود كه تصمیم‌گیران مربوطه با مفهوم و ساز و کار اعتبارات بانكي آشنایی نداشتند، بسیاری از آنان، يك روز هم در بانك كار نكرده و به مفاهيم رایج در بانك آشنا نبودند و در این شرایط، درباره‌ي قوانين بانك تصميم گيری می‌کردند. مثل این است که شما يك نفر را كه يك روز از عمرش هم پزشکی نكرده، چاقو به دستش بدهید و بگویید برو جراحي بكن!
همان 140 هزار ميليارد تومان از كجا مي‌آيد؟
آن 140 هزارميليارد تومان مانده تسهيلات سيستم بانكي است كه آن مانده تسهيلات، الزاماً چرخش سالانه و پول نقدي نيست كه بانك مي‌دهد. برای نمایش این پدیده، يك کروکی به شکل رودخانه كشيدم، گفتم اين رودخانه 140 هزارميليارد تومان. يك انشعاب از آن خارج می‌شود به عنوان اعتبارات معوقه كه در طول سال گردش ندارد. این رقم حداقل 13هزارميليارد تومان بود. یک مقدارش سود سال‌هاي آتي است، یک مقدارش طلب بانک‌‌ها از دولت است، یک مقدارش سرمايه در گردش واحدهای تولیدی است و... همين طور كه انشعاب‌ها را ادامه مي‌داديم، اين رودخانه در هر مرحله مقداري باريك‌تر می‌شد و البته رقم افزایش سپرده‌های بانکی در سال 86 به این رودخانه اضافه می‌شد، و در انتها 18500 ميليارد تومان به عنوان اعتبار قابل پرداخت جدید باقي ماند. يعني روي 18500 ميليارد تومان توان وام جديد و اعتبار جديد كه سيستم بانكي مي‌توانست در سال 1386 بدهد، (البته در سال 86، چون در سال 87 كمي بيشتر شد و به 22 هزار ميليارد تومان رسيد)، 60 هزار ميليارد تومان به بانکها بار شد. روشن بود که آن بار جدید قابل تأمین نبود. بانک‌ها هم مجبور شدند بخشی از اعتبار مشتریان و سرمایه در گردش را ازمشتریان خود پس بگیرند. واحدهای موجود در حال تولید را فدای اعتبارات ابلاغی کنند. به علاوه، برای تأمین اعتبار مورد نیاز، اضافه برداشت از بانک مرکزی تقاضا کنند و موجب افزایش پایه پولی شود. سایر اقدامات از قبیل انتشار چک پول و استفاده از وجوه دولتی و جابجایی منابع ارزی نیز مورد استفاده قرار گرفت. هر یک از این روش ها که در جای خود موضوعیت دارد و راهگشاست، وقتی برای مقصود و مقصدی غیر از هدف ذاتی خود به کار رود، موجب بروز نارسایی های جدی می‌شود. ‌يك اشتباه كوچك در تشخیص و تصمیم بر اساس آن، چنين نابسامانی را در كشور ايجاد كرد.
بانك‌هاي ما در سال پيش تقريباً 100هزارميليارد تسهيلات دادند.
مانده تسهيلات سیستم بانکی در ابتدای سال، حدود 140 هزار ميليارد تومان و آخر سال، حدود 160 هزار ميليارد تومان بود كه همين رقم حدود 20 هزارميليارد تومان به آن اضافه مي‌شد. اما مانده تسهيلات با پرداخت منابع جدید، 2 مقوله متفاوت است، برخی از اين تسهيلات گردش ندارد. خيلي از آن‌ها سرمايه در گردش واحدهاي توليدي است كه واحد تولیدی پول را مي‌گيرد، مي‌رود توليد مي كند، پس مي‌دهد، دوباره بايد به آن پس داد. نمي‌شود اعتبار را از واحد تولیدی پس گرفت و به جاي ديگری پرداخت کرد، مگر اینکه سهامداران واحد تولیدی منابع لازم برای سرمایه در گردش را برای آن واحد تأمین کنند. این فرض هم با سیاست‌های اقتصادی نامتناسب در خصوص سود بانکی، انگیزه‌ای برای این قبیل اصلاحات ساختاری بنگاه‌ها برای سهامداران باقی نمی‌گذارد.
گزارش مربوط به محاسبه‌ی اعتبارات قابل پرداخت بانکها در جلسه شوراي راهبردي روز سه شنبه‌ها ارائه شد. همه‌ی اعضا و خود آقاي احمدي‌نژاد حضور داشتند. بحث مفصلی شد و در مورد تک تک ارقام و ماهیت هر یک و نحوه‌ی محاسبه‌ی هر کدام توضیح کامل داده شد. در انتها، رقم مورد تأیید در جلسه به عدد 19 هزار و 500 ميليارد تومان رسيد. رقم مورد قبول جلسه با رقم مورد محاسبه‌ی بانک مرکزی تفاوت زیادی نداشت اما با رقم 280 هزار میلیارد تومان مورد بحث بسیار متفاوت بود. من در همان جلسه به شوخی گفتم براي هزار ميليارد تومان هيچ معامله‌اي را به هم نمي‌زنم! همين را مبنا بگيريم. اين خطاي سيستماتيك كه باري را بر گردن نظام بانكي گذاشت، باعث شده كه منابع بانك‌ها خشک شود، بروند چك پول چاپ كنند، بعد مي‌گويند مدير بانك ها خائن هستند. يا اينكه بانك‌ها مي‌آيند از بانك مركزي منابع مي‌گيرند، يا اينكه از سرمايه در گردش واحدهاي توليدي مي‌گيرند و آن ها را به خاك سياه مي‌نشانند. خيلي واحدهاي توليدي هستند كه مي‌گويند سرمايه در گردش را از آنها بگيريد و به واحدهايي كه ما مي‌گوييم بدهيد.
بحث 3 قفله كردن خزانه كه توسط شما مطرح شد، تقريباً ضرب‌المثل شد، در اين يك سال واقعاً به بانك‌ها منابع نداديد؟
نه اينكه نداديم، شتابی را که برای گرفتن پول از بانک مرکزی داشتند، کاهش دادیم. این تقاضای اضافه برداشت، نتیجه و محصول آن اعتبارات زیاده از حدی بود که در نتیجه‌ی آن "اشتباه کوچک بزرگ" و زياده‌روي‌های ناشی از آن بود. اگر آن روند ادامه مي‌يافت، با شرايط بسیار بدي مواجه مي‌شدیم. آقاي صمصامي گفته بود ظرف یک سال، 8 ميلياردتومان اضافه برداشت بانك‌ها از بانك مركزي، 20 هزار ميليارد تومان شده است. البته اعداد و ارقامي كه گفته، غلط است ولی روندها و نسبت‌ها صحیح است. عدد واقعی ازحدود 6 هزارمیليارد تومان، 13هزار ميليارد تومان شد. درستش اين است که برای جلوگیری از بروز بحران، عدم ایفای تعهد بانک‌ها حدود 7 هزارميليارد تومان اجازه‌ی اضافه برداشت جدید به بانک‌ها داده شد. علی‌رغم اینکه اجازه‌ی اضافه برداشت به بانک‌ها موجب افزایش پایه پولی و تورم می‌شود، اما خسارات ناشی از عدم ایفای تعهدات بانک‌ها بسیار سنگین‌تر می‌توانست باشد و آثار اقتصادی و اجتماعی ناخوشایندی به همراه داشت.
از طرفی، اگر روند قبلی ادامه می‌یافت و آن را كنترل نمي‌كرديم، بدهی بانک‌ها به بانک مرکزی در نیمه اول سال 1387 به بیش از40 هزارميليارد تومان می‌رسید. اين رقم مترادف تورمی حدود 80 درصد است. روشن است که وقوع چنین شرایطی برای هیچ‌یک از آحاد مردم و مسئولین کشور قابل قبول نمی‌بود. آثار و تبعات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بروز چنین شرایطی بسیار تیره و نامطلوب است. دولت و بانک مرکزی باید از وقوع چنین وضعیتی جلوگیری می‌کردند و این کار کردند. البته بهتر بود که از ابتدا چنان محاسبات اشتباهی انجام نمی‌شد و لی وقتی در مقابل چنین رخدادی قرار می‌گیرید، باید از تبعات منفی آن جلوگیری کرد. امروز با همه‌ی کنترل ها شاهد تورم حدود 24 تا 25 در صد (متوسط) و حدود 29 تا 30 در صد (نقطه به نقطه) هستیم. این تورم، خود، یکی از بالاترین تورم‌های دنیا است و مردم دارند آن را تحمل مي‌كنند و با آن دست و پنجه نرم می‌کنند و البته سختي دارند. اگر روند قبلی ادامه می‌یافت و کنترل نمی‌شد و آثار پولی و تورمی آن بروز و جلوه می‌کرد، بعيد مي‌دانم مردم بتوانند آن را قبول کنند.
شما پيش بيني مي‌كنيد دولت طي يك سال آينده چه مي‌كند و مثلاً اگر همان روند قبلي را در پيش بگيرد، يعني سال آينده تورم 80 درصد مي‌شود؟
بستگي دارد كه چه كار كنند؟ اگر كار عاقلانه‌اي را كه پيش گرفته شده بود، تداوم بدهند، مي‌توانند در همين محدوده نگه دارند و پايين هم بياورند. اما اگر بخواهند دوباره همان ذهنيتي را كه بود، جاري كنند و به بانك مركزي هم بگويند بده و او هم اعتبارات را كنترل نكند، نتيجه روشن است. دو دوتا چهار تا است. شما بالاخره آتش را روشن كرديد، يك ليوان نفت روي آن بريزيد، شعله‌ورتر مي‌شود. آب بريزيد، خاموش مي‌شود. اگر به آتش اين تورم، نفت اضافه كنيم، شعله‌ورتر مي‌شود.

نقدی بر مواضع «علی شکوری راد»، «فرخ نگهدار» و تاکیدی بر ضرورت نوآوری در شرایط جدیدِ «نقش هاشمی رفسنجانی» در نجات ایران از فلاکت ملی





نقدی بر یادداشت: « تحول درساختار قدرت »  - فرخ نگهدار، « نخواستن و نتوانستن» - علی شکوری راد و تاکیدی بر ضرورت نوآوری در شرایط جدیدِ « نقش هاشمی رفسنجانی » در نجات ایران از فلاکت ملی  

پیش از آغاز
واقعیت این است که جامعهء ایرانی خسته است. بردوش های ضعیف و سازمان نیافتهء جامعه مدنی، تلنباری از  مطالباتِ تاریخی همراه با کوهی از تخریب ونادانی و هزینه کرد حدود 700 میلیارد دلار از درآمد های افسانه ای نفتی در هفت سال گذشته "بار گذاری" شده است. و جامعه در زیر این همه فشار کمر خم کرده. بزرگ ترین وجه قابل مشاهدهء این همه فلاکت را در یک فاکت می توان بافت.

«کسی را یارای خواندن دو صفحه تحلیل نیست!» و این بزرگترین "گلوگاه بحرانی" در جنبش "آزادیخواهی" شده است.(شاید به نظر غریب بیآید ولی بهترین راهنمائی به "پیران دیر" سیاست، می تواند این باشد، که بجای ارائهء تحلیل های "مشعشع" و طولانی، از مردم و نسل جوان بخواهند به شعار "هر ایرانی روزی یک یادداشت از نظریات دیگران بخواند!" روی بیآورند.»)


متن
دنیای علوم در مجامع دانشگاهی اینروزها با تئوری جدیدی به چالش کشیده شده است. «نظریهءآشوب!»*
اگر اکو کاردیوگرافی و حتی نوارهای قلبی از افراد، توسط دانشمندان علوم پزشکی جبراً بر اساس نظریه آشوب با لغت نامه و زبان جدیدی تفسیر می شوند. تکلیف علوم اجتماعی «اظهر و من الشمس» و روشن است.

متاسفانه و یا خوشبختانه دوران تحلیل های سه وجهی « راست، چپ و میانه » که از ابزار شناخته شده در تحلیل های 33 سال گذشتهء فرخ نگهدار و تا حدی هاشمی رفسنجانی بوده تمام شده است. دوران دورانِ تحلیل های بسیار پیچیده تر ولی سهل ممتنع است. دوران تحلیل بر اساس اصول «نظریهء آشوب» که در آن هیچ اتفاقی "تصادفی و بی قاعده" نیست و اگر ما قادر به شناخت آنها نیستیم ناشی از نقص اطلاعات و یا توانائی شناخت نزد ماست و نه در واقعیت های جاری.

در این یادداشت سعی بر حفظ اختصار خواهد بود تا مطلب خوانده شود. شاید بهترین دستآورد ناشی از این نوشته، ایجاد امکان طرح چند سئوال باشد. اگر بتوانم به این مهم فائق آیم. این نوشته وظیفه خود را انجام داده است.

الف) فرخ نگهدار:
یادداشت «تحول در ساختار قدرت» فرخ نگهدار تمامی وجوه شناخته شده از ایشان را در بر دارد.
1-       با طرح دو نحوه نگرش – با اجازه "من درآوردی" – که خود ایشان از دیدگاه مفروض دیگران برداشت کرده اند زمینه ای برای طرح راه سوم – میانه – که نه تا آن اندازه راست است و نه تا این اندازه چپ – نظریهء خود را ارائه می دهند.
2-       غلط های مفرط تایپی و انشائی اما! نشان آشکار از نفرت از خواندن دارد. نویسنده حوصلهء خواندن مجدد نوشته اش را ندارد. ویرایشگری برای آن در نظر گرفته نشده و سایت وزین روزآنلاین – باری به هر جهت – با کپی پیست مطلب وظیفهء اطلاع رسانی خود را انجام داده است.( نه! دوستان برای اصلاح امور یک تاریخ 200 سالهء استبداد قدری بیشتر باید زحمت کشید!)

قدر و ارزش نقد دیدگاه قرخ نگهدار اگر ناشی از اهمیتِ پیشینهء تاریخی حضور سیاسی ایشان در مبارزات آزادیخواهی مردم ایران باشد. (که البته غیر از این هم نیست.) در واقع این بخش از این نوشته به سازمان فدائیان خلق مربوط می شود. مخاطب این نوشته  همهء انهائی هستند که در این راه کوشیده اند و عمر گرانقدر خود را صرف کرده اند!

حکم مقدر این است:
دوستان! "فیگور" دمکرات مآبانهء داشتن چندین تشکیلات مستقل و "مسئولینی" که آنقدر دمکراسی زده شده اند که هریک ساز خود را بزنند و در ضمن،  احترام به دیدگاه های همدیگر را نشان دمکراسی تشکیلاتی معرفی بنمایند، گذشته است!

در جهانی زندگی می کنیم که سازمان های سیاسی را بر اساس "برنامه و خط مشی" آنها می شناسند و نه بر اساس عمل اجتماعی شان. در دنیای جدیدِ امروز، قوی ترین نیروهای اجتماعی نیروهای "دانش محور" اند و نه ارتش های تا بن دندان سازمان یافته و یا مسلح!

«شما تنها وظیفهء تاریخی خود را انجام بدهید. زیاد بخوانید، "دیگران" را به خواندن نظریات "دیگران" ترغیب کنید و سعی کنید دانش روز تدوین مطالبات جامعه مدنی را بیآموزید. عمل اجتماعی در دنیای امروز بر مدار اندیشه و برنامهء درست -  خارج از حیطهء هسته های حزبیِ منفک از جامعه - و در بطن زندگی اجتماعی واقع می شود!»

در خصوص آخرین جمعبندی فرخ در یادداشت « تحول در ساختار قدرت »:
«... اما آیا قضاوت مردم هم همین است؟ آیا مردم وقتی اتهامات فائزه و مهدی را کنار کارهای سعید منتظری می گذارند پرونده دوم را سبک تر می بینند؟ در دیار ما آدم کُشی، جزایش هنوز از مصاحبه کمتر است. و این تازه حکمی است که حکومت با خودی هایش دارد.
اما سهم آنان که نسبتی با نظام ندارند در نظام قضایی جمهوری اسلامی ایران چیست؟ سال ها بود که سهم ما قطعه ای خاک در جنوب شرقی تهران بود. حالا البته وضع کمی فرق کرده است؟ آری وضع ما فرق کرده است. حالا ما، برخلاف آن سال ها، "حق داریم" اگر در خارج کشور حرف بزنیم (و) ترور نشویم؛ و اگر در کشور هستیم حرف نزنیم و زنده بمانیم. گزینه ای که در دهه ۶۰ غیرممکن بود.
در آن سال ها، در میان انبوه حامیان جمهوری اسلامی، انگشت شمار بودند آنان که سهم ما از هستی را بیش از همان قطعه خاک می دیدند. اما امروز اکثریت بزرگ همان آدم ها، حتی نزدیک ترین ها به آن "بیت"، در این سو، در کنار ما، ایستاده اند. تغییری عمیقا رویایی رخ داده است.»(نقل از یادداشت تحول در ساختار قدرت)

 فقط این را اضافه کنم که:
1-       اگر اینروزها سخن گفتن در خارج از کشور با ترور جواب داده نمی شود. جبر زمانه است و نه تدبیرِ سعید امامی های امروز! اگر لازم باسد و یا مقدور، خط مشی سعید امامی همان است که بود.
2-       از سالهای دهه شصت تا امروز «برای کشته نشدن در داخل فقط کافی نبود که حرف نزنید»  که این سعادت را امروز شما در یادداشت خود به رخ ما می کشید. در تمامی 33 سال گذشته بودند اندیشمندانی که هم حرف می زدند و هم زنده مانده اند. "پرچم آزادیخواهی" در داخل در این سالها و در هیچ زمانی "دچار" بی عملی نبوده و بر زمین نیز نمانده است .(و صرفاً جهت اطلاع، این پرچم داران از خودی ها و اصلاح طلبان بیشتر صدمه دیدند تا از "متحجرین")
3- احتمالاً منظور "سعید مرتضوی" بوده و نه "سعید منتظری".
4-      شرایط "رویائی" حضور اپوزیسیونی حتی از ... "بیت" در همسایگی شما دیگر واقعاً حال آدم را به هم میزند!

ب) علی شکوری راد
آقای شکوری در یادداشت « نخواستن و نتوانستن » نوشته اند: « طبقه متوسط می تواند انگیزه سیاسی داشته باشد و مشکلات معیشتی اش او را از کنش سیاسی و شرکت در تعیین سرنوشت باز نمی دارد. » آیا  این جمله آیینه تمام نمای اصلاح طلبی حکومتی نیست؟ انگیزه سیاسی در این جمله بعنی چه؟ این چه صیغه سیاستی است که توده های مردم هرچه زحمتکش تر و تحت ستم تر باشند از آن دور تر می شوند؟

بعید می دانم که «شخصیت ماهوی سیاست های "فشار از پایین" و "چانه زنی از بالا" ! و... حالا برعکس!» در آینهء جمله بالا برای کسی ناشناخته بماند.  

ایشان و دوستان جبهه مشارکت را دعوت می کنم به زندگی در جهان واقعی، پاشنهء آشیل جبهه مشارکت نه سرکوب حاکمان که بر عکس تکیه بر نیروی های متخصص "چنگ روانی" و "امنیتی" است. دوستان مشارکتی اگر می توانستند در طی دورهء 8 سالهء حضور بی رقیب در دوران اصلاحات تفاوت معنی «ازادی» و «دمکراسی» را در حد یک کنشگر سادهء وطن پرست هضم کنند. امروز دستآورد های بی بدیلی نصیب جنبش مطالباتی مردم ایران شده بود.

برای تنویر گزاره فوق توضیح بیشتری لازم نیست. آقای شکوری را رجوع می دهم به دعوت های متعدد به "مذاکره" در سالهای 79 تا 84 از سوی آزادیخواهان دیگراندیش که طرح وبرنامه و "منشور اصلاحات اقتصادی" برای ایشان ارسال کردند و دوستان مشارکتی به دلیل تمرکز بر "دمکراسی که فکر می کردند بدست آورده اند" به آن وقعی نگذاشتند!

سلامت و حیات یک جنبش فراگیر "دوم خردادیِ دیگر" را، همین تک گزارهء نقل شده در فوق به شدت تهدید می کند. وقت آن شده است که آقای شکوری و دوستان مشارکتی ما به نقد دورهء اصلاحات و تدوین  نقاط ضعف و قدرت خود در این دوران بپردازند.

((گزارش « آسیب شناسی تشکیلات مخفی فدائیان (اکثریت) - جمعبندی ضربات سال ۶۵ بر فدائیان(اکثریت) » یک نمونهء با ارزش و آموختنی برای کار و نقد گذشته است. دوستان جبهه مشارکت هم به "زحمتی" در همان حد و "صداقتی" در همان گستره که در منبع معرفی شده به آن پرداخته شده است. برای نقد عملکرد خودشان در 8 سال حکومت اصلاح طلبان، نیازمند هستند.))

وگرنه هوشمندی و توانائی های تحلیلی «سعید حجاریان » در ضمنِ قدرت و زیبائی! شما را به هیچ سرمنزل مقصودی راهنمائی نخواهد کرد.

ج) هاشمی رفسنجانی
آقای هاشمی رفسنجانی یک بار دیگر در پشت سکان هدایت جمهوری اسلامی قرار گرفته اند. رفتارها و سیاست ورزی ایشان نقش حیاتی در دوره گذار از فلاکتِ "رهبری فردی" و ملیجک بازی سپاه در سرکار آوردن یک موجود مریض در جامعهء به شدت قطبی شدهء غیر طبیعیِ فعلاً موجود، خواهد داشت.

آنچه برای فرخ نگهدار و سازمان فدائیان و شکوری راد و جبهه مشارکت نوشته شد. با قدری قدرت سیاست ورزی و پیچیدگی در رفتار  – و البته هوشمندی بیشتر – در خصوص ماموریت امروز هاشمی رفسنجانی هم صادق است.
آقای هاشمی متخصص کاربرد تکنیک های سه وجهی در سیاست ( راست، چپ و میانه ) در 33 سال اخیر هستند.
مهارت های فشار از پایین و چانه زنی در بالا نیز از نکات برجستهء شخصیتی ایشان است.(مشارکتی ها و بویژه آقای سعید حجاریان می توانند در این خصوص گواهی ویژه بدهند!)

در خواست این نوشته اما! از آقای هاشمی این است که توجه بفرمایند. با همان سیاست ها و روشی که در 30 سال گذشته نتوانسته اند شما را به سر منزل مقصود برسانند. در 30 سال آینده هم "هیچ دستآورد" به درد بخوری بدست نخواهد آمد!

آقای هاشمی رفسنجانی در موقعیت جدید می توانند و باید از آخرین دستآورد های مبارزات اجتماعی جامعه بشری بر خوردار باشند. این مهم ممکن نیست مگر "نواندیشی" و عدم پایبندی به راه و روش معیوب معرفی شده در این یادداشت. (1- سه وجهی سازی 2- فشار از پایین و چانه زنی در بالا – حالا برعکس)

فکر جدید، علمی و تجربه شده در جوامع پیشرفته مورد نیاز است. برای دست یافتن به آنها رفتن به سر کوه قاف هم لازم نیست! شما می توانید طرحی نو دراندازید.

«آزادیخواهی» کلید رهائی است. آزادیخواهی ئی که رعایت «حقوق بشر» بر تارک آن قرار دارد و دغدغهء  رعایت حداقل های آزادی در "حق حیات"، "انتخاب کار آبرومندانه" و "حق انتخاب کردن و انتخاب شدن" واقعی ستون فقرات آن است.

نمی خواهم در مقابل آقای هاشمی سنگ بزرگ قرار دهم. راه کار خیلی ساده تر از آن است که ممکن است تصور شود.
به نسل جوان اعتماد کنید! فائزه لیاقت هدایتِ قدرتِ خیر خواهی شما را در پیوند با مدرن ترین نیرو های اجتماعی و جوانان  ایرانی  دارد.« آنجا که درایت و صبوری شما را با «جنبش سبز» مردم ایران و راهکار های تدوین شده توسط «میر در بند»، پیوند می زند!»

مشتاق! در مسیر انعکاس این یادداشت در جامعهء اندیشمندان جنبش مدنی ایرانی خواهم بود. امید آنکه نسیم دل انگیز نقد ویرانگری آنرا در هم کوبد!
ایمیل iranabadec@aol.com
موفق باشید!
8 مهر ماه 1391 

* نظریهء آشوب می تواند به عنوان موضوع جداگانهء مطالعاتی معرفی و ترویج شود. در این مقال صرفاً از جنبهء مدیریتی یک "پاور پوینت" تا حد امکان مختصر در لینک مربوط ارائه شده. امید اینکه در آینده بیشتر در این مورد بنویسیم و بخوانیم. ولی تاکید نگارنده بر آن است که بدون آشنائی با آخرین دستاوردهای این رشته از علوم دست یابی به "قابلیت رهبری" در جامعهء امروزی مقدور نیست!

Saturday, September 29, 2012

سئوال و درخواست آموزش در خصوص « زبان و محتوی نامناسب » در بالاترین + عقلبندان

عقل بندان - مانا نیستانی

سلام
مجدداً سیستم بالاترین بنده را تنبه کرده است. به اطلاع می رسانم که این حالت تنبه بدون امکان مباحثه یک نقطه ضعف است و من متوجه نمی شوم چرا این روال اصلاح نمی شود.
موضوع مربوط می شود به دو عدد لینک ذیل، که گزارش «زبان ویا محتوی نامناسب» برای آن رد شده است. گزاره کامنتی هم که بنده در لینک های مذکور گذاشته بودم،این متن بوده:

ارزش کار هنرمندانهء هادی حیدری در این است که ببینندهء کاریکاتور می تواند با آن ارتباط برقرار کرده و احساس «این همانی» با قطعه هنری داشته باشد.
احسنت به این شاهکار:
که آقای نوباوه ویا رسائی و دوستان ایشان، با دیدن "کار" چنان واقعیت «این همانی» خودشان را با آن دریافته اند، که وحشت کرده اند که دیگران نیز یه "ماهیت" آنها پی ببرند.

««منتقدان وضع موجود در این برداشت با ایشان، دوستان ایشان و وزیر آنها هیچ احساس مشترکی نداشته اند.»» 

(البته جهل بد است. ولی ما اعتقاد نداریم دفاع از میهن جهل بوده باشد. مگر نزد دوستان وزیر ارشاد، صف رزمندگان بسیجی چنین پنداشته شود؟!)
مدعی العموم در این مورد می تواند از آقایانی که چنین "تصویری" در ذهن شان داشته اند، سئوال کند.

لطفاً؛ یکنفر به بنده بگوید « زبان یا محتوی نامناسب » کدام قسمت آن بوده است؟
 با تشکر کاربر-  iranabadec    


1)      این لینک‌ ارسالی شما


خبر گزاری فارس - مهدی رحمانیان مدیر مسئول شرق بازداشت شد.
(http://balatarin.com/permlink/2012/9/26/3156460)


ایراد «بخش، زبان یا محتوای نامناسب» دارد. لطفا قوانین بالاترین را بار دیگر مطالعه بکنید و سعی کنید که بهتر قوانین را رعایت کنید.
سیستم تشخیص خطاهای بالاترین براساس ترکیبی از گزارش کاربران، نظارت مسئول شکایات کاربران و سیستم اتوماتیک و هوشمند بالاترین کار می‌کند. این سیستم کمک می‌کند که کاربران در مورد اشتباههایشان فیدبک لازم را دریافت کنند.

با تشکر بالاترین

    2)    این لینک‌ ارسالی شما


نامه 100نماینده وتلاش برای توقیف شرق بخاطر یک کاریکاتور
(http://balatarin.com/permlink/2012/9/26/3156327)


ایراد «بخش، زبان یا محتوای نامناسب» دارد. لطفا قوانین بالاترین را بار دیگر مطالعه بکنید و سعی کنید که بهتر قوانین را رعایت کنید.
سیستم تشخیص خطاهای بالاترین براساس ترکیبی از گزارش کاربران، نظارت مسئول شکایات کاربران و سیستم اتوماتیک و هوشمند بالاترین کار می‌کند. این سیستم کمک می‌کند که کاربران در مورد اشتباههایشان فیدبک لازم را دریافت کنند.

با تشکر بالاترین

Friday, September 28, 2012

وقتی نتانیاهو "نقش مار" می کشد، یاد ویرانه های اقتصادی و مصاحبه سال 1387 آقای مظاهری نمی افتید؟



پنجشنبه در صحن سازمان ملل نخست وزیر اسرائیل یک برگ بزرگ با یک نقاشی از یک بمب کودکانه را به جهانیان نشان داد و با یک ماژیک بزرگ یک خط قرمز روی آن کشید. (نقش مار بجای نوشتهء مار)

من خیلی سعی می کنم تصویر ذهنی که برای من ایجاد می شود را عوض کنم. ولی نمی توانم. یعنی اصلاً نمی شود.
تصویر ذهنی که در من ایجاد شده به جلسه ای در یک روز سه شنبه بر می گردد.
روزی که آقای مظاهری قبل از اینکه رئیس کل بانک مرکزی در دولت احمدی نژاد بشود، به آن جلسه دعوت شده بود و می گوید :
 برای نمایش این پدیده، يك کروکی به شکل رودخانه كشيدم، گفتم اين رودخانه 140 هزارميليارد تومان. يك انشعاب از آن خارج می‌شود به عنوان اعتبارات معوقه كه در طول سال گردش ندارد. این رقم حداقل 13هزارميليارد تومان بود. یک مقدارش سود سال‌هاي آتي است، یک مقدارش طلب بانک‌‌ها از دولت است، یک مقدارش سرمايه در گردش واحدهای تولیدی است و... همين طور كه انشعاب‌ها را ادامه مي‌داديم، اين رودخانه در هر مرحله مقداري باريك‌تر می‌شد و البته رقم افزایش سپرده‌های بانکی در سال 86 به این رودخانه اضافه می‌شد، و در انتها 18500 ميليارد تومان به عنوان اعتبار قابل پرداخت جدید باقي ماند. يعني روي 18500 ميليارد تومان توان وام جديد و اعتبار جديد كه سيستم بانكي مي‌توانست در سال 1386 بدهد، (البته در سال 86، چون در سال 87 كمي بيشتر شد و به 22 هزار ميليارد تومان رسيد)، 60 هزار ميليارد تومان به بانکها بار شد. روشن بود که آن بار جدید قابل تأمین نبود. بانک‌ها هم مجبور شدند بخشی از اعتبار مشتریان و سرمایه در گردش را ازمشتریان خود پس بگیرند. واحدهای موجود در حال تولید را فدای اعتبارات ابلاغی کنند. به علاوه، برای تأمین اعتبار مورد نیاز، اضافه برداشت از بانک مرکزی تقاضا کنند و موجب افزایش پایه پولی شود. سایر اقدامات از قبیل انتشار چک پول و استفاده از وجوه دولتی و جابجایی منابع ارزی نیز مورد استفاده قرار گرفت. هر یک از این روش ها که در جای خود موضوعیت دارد و راهگشاست، وقتی برای مقصود و مقصدی غیر از هدف ذاتی خود به کار رود، موجب بروز نارسایی های جدی می‌شود. ‌يك اشتباه كوچك در تشخیص و تصمیم بر اساس آن، چنين نابسامانی را در كشور ايجاد كرد.(مصاحبهء خلاصه شده را از این لینک دریافت نمایید)
 (مصاحبه کامل را از این لینک دریافت نمایید)

اینکه در هزارهء سوم میلادی و در سال 1391 آقای نتانیاهو هم متوجه شده برای توضیح دادن برخی موضوعات برای  برخی انسان های "عقب نگهداشته" شده در میهن ما، لازم است بجای نوشتن مار، نقش مار کشید. شاید نشان از هوشمندی ایشان داشته باشد ولی هیج افتخاری برای ما ایرانیان ندارد!

آقایانی که مسئول اوضاع فعلی هستند. می توانند خیلی با احترام، از وظایفی که پذیرفته اند و نتوانسته اند آنرا درست انجام بدهند استعفاء دهند. دیر تخواهد کشید که نقش مارِ "استعفاء" بر سرکوی و برزن برایشان کشیده شود!

جمعه 7 مهر ماه 1391

Thursday, September 27, 2012

نقدی بر یادداشت « دلنوشته ای به آقای هاشمی رفسنجانی و ...»- دلنوشته ای برای محسن، علیرضا، عادل و مهتاب



کامنتی بر یادداشت «دلنوشته ای به آقای هاشمی رفسنجانی ...» دریافت کرده ام که این "نقد" را به نویسندهء آن تقدیم می کنم. متن کامنت محسن که حرف به حرف آن را با گوشت و پوست و استخوانم "احساس" و "درک" می کنم را اول تقدیم می کنم:

در عین حالیکه خوشدلی و خوشبینی شما را تحسین میکنم ، باید بگویم که دلم میگیرد وقتی میبنم که در غیاب لعل به ناچارباید دست به دامن خزف شویم. اگر به خودمان اجازه بدهیم که ببخشیم. نباید راه حل عملی این عالیجناب را در دوران ریاستش بر قوه مجریه، برای حذف چهره های مخالف خصوصا در خارج از کشور فراموش کنیم. به نظرم لازم نیست از قاسملو ها، بختیارها، شرفکندی ها و غیره نام برد.
با وجود این آرزو دارم که روزی همه مانند شما بتوانند در اعلام نظر صادق باشند و با خوشدلی اجازه غلبه به کدورت، نفرت و انتقامجویی (بر عقل عملی مان را) ندهند.
برای همین با وجود مخالفت با آنچه که از آقای رفسنجانی انتظار دارید یک رای دارم آنهم مثبت به روحیه شما (می دهم). پیروز باشید

محسن گرامی!
بر این باورم که فراموش کردنِ بدبختی و فلاکتِ ناشی از مبارزه برای حق حیات اجتماعی، جزئی از "حقوق انسانی" نیست! فراموش کردنِ ظلم و زخم های "نادانی" را نیز از همین جنس می دانم.
چرا که آثار زیان بار جهل، ظلم و بی عدالتی وجود جامعه را می خراشد و به مثابه "تب در بیماری" ما را به سمت و سوی راه های صحیح در مبارزه راهنمائی می کند. از اینروست که به عنوان بخشی از سرمایه های تاریخی یک جامعه می بایستی در موزهء "یاد" انسانی مان زنده نگهداشته شوند.

نه!  فراموش نخواهیم کرد. نه تنها کشته شدن نابه حق مبارزین راه آزادی را فراموش نخواهیم کرد. بلکه "علیرضا ها" و "عادل ها" و "مهتاب ها" را که از دوران کودکی با آنها آشنا شدیم، را هم "حق نداریم" فراموش کنیم.

علیرضا، عادل و مهتاب سه فرزند خانواده ای بودند که با ظریب هوشی فوق العاده یالا – حداقل بیشتر از من – این سعادت را داشتم که در دوران کودکی و نوجوانی با آنها آشنا باشم. بقیه قصه را خلاصه می نویسم. پدر معتاد به "حق حیات" آنها به بدترین شکلی که می توان تصور کرد هجمه ای از نادانی برد. لشکر اعتیاد و "نادانیِ" پدر – در فقدان یک سیستم تامین اجتماعیِ حداقلی در جامعه - آینده این سه "جوانِ" میهن ما را سوخت و از مسیر حداقلی که شایسته آن بودند خارج کرد.
شکر می کنم که آنقدر لیاقت داشتند که "پشت به پشت" هم از منجلاب فلاکت به سعادت یک زندگی سربلند، خود را بیرون کشیدند. ولی باور کنید دیو اعتیاد، جهل و نادانی ما را از داشتن لشکری از "بیل گیتس" ها محروم کرده است. (هر کجا که هستند امید دارم موفق باشند!)

زیاده گوئی نمی کنم. رنج مبارزه ای که 200 سال است پرچم آنرا بر دوش های نحیف خود می کشیم. چون پینه های دست آهنگری که فولاد را آبدیده می کند، بر اندامِ تاریخ مبارزاتی این مردم و تاریخ ما نقش بسته است.  این نقش تمامی زیبائی و نشانه هایی از تجربه و دانائی های ماست. هریک از دوستانی را که نامبرده اید و دیگرانی که  می شناسیم و یا حتی نمی شناسیم، در این راه با شکوه قربانی شده اند. چگونه می توانیم آنها را فراموش کنیم؟!

و اما یادداشت «دلنوشته ای به آقای هاشمی...» را:
1-        با اشاره به ابزارهای شناخته شده برای "زیستن در حال" شروع کرده ام و اول نظرم آن بود که این ابزار ها را معرفی کنم!
2-       موقعیت بی بدیل آقای هاشمی را یادآوری کردم. بر عاقل بودن و عملکرا بودن ایشان تاکید کردم و اینکه قضاوت در مورد مردان عمل در تاریخ حق و وظیفهء تاریخ هست – نه من - .
3-       از ایشان خواسته ام به وجدان تاریخی زندگی خودشان مراجعه بکنند و به آن اعتماد داشته باشند. از امیرکبیر تا دوست پنجاه ساله ای که روزی قبای رهبری بر قامت او پوشانیدند – حال آنکه دوست ایشان می دانست لیاقت آنرا ندارد و از قبول این مسئولیت خودداری می کرد - .(سند)
4-       خواسته ام از قاعدهء «وقتی عقل و احساستان در تصمیمی با هم در تناقض قرار می گیرند. به حرف دلتان گوش کنید» پیروی کنند و "تصمیم" درست را در فرآیندی درست اتخاذ نمایند.(ما هم باید بتوانیم این قاعدهء توانمندیِ در تصمیم سازی را تجربه کنیم)

محسن گرامی!
در جواب به سئوال تاریخی «چه باید کرد؟» مهمترین قدم بعدی طرح صحیح "نیاز" است. همان گونه که راه  اصلیِ درمان هر "بیماریی" شناخت خود "بیماری" است.
برای اینکه گام های بعدی در تلاش برای "زندگی بهترِ" 75 میلیون ایرانی با اعتماد به نفس و قدم های استوار برداشته شود. ما نیاز داریم مهمترین سئوال را اول پاسخ بگوئیم (قورباغه گنده را اول قورت بدهیم).
در یادداشت «دلنوشته ای به هاشمی رفسنجانی...» سعی کرده ام سئوال صحیح را معرفی کنم. سئوال این است:
« امروز در چه موقعیتی قرار داریم و برای برون رفت از این بحران – هر یک به تنهائی و همه با هم – چکار باید بکنیم؟»

روایت است که طرح "سئوال صحیح" نیمی از راه حل هم هست! حداقل مشخص می کند که همین امروز چه کارهائی نباید بکنیم. آری ما و جوانان پرشور و آرزومند ایرانی باید بدانند که چه کارهائی علیرغم "اهمیت" و رنجی که بر گردهء ما وارد می کنند از اولویت "قورت دادن" برخوردار نیستند.

ارزش سئوال صحیح برای رسیدن به راه حل را همه می دانیم و من با نوشتن  این "دلنوشته" و "دلنوشتهء قبلی" بر آن بودم و هستم که این سئوال را باید "جست" و باید احساسات و مطالبات بر حق را حول "مهمترین" سئوال سازمان داد!

در پایان بر این اعتقادم که ما خواهیم توانست به سئوال صحیح «چه باید بکنیم» جواب صحیح را پیدا کنیم!
می دانم:
-          قهرمان سازی نباید بکنیم.
-          کسی را بر اساس گناه نکرده تنبیه نباید بکنیم.
-          حق تصمیم سازی و تصمیم گیریمان را به دیگری نباید بدهیم.
-          و... کار امروز را به فردا نباید بسپاریم!

بر این قرار، بگذار!  همه دعوت باشند!

دشمن اصلی ما ایرانیان "توهم" ، "جهل" و "نادانی" است که در لباس "کودتائی کور" بر شهر و دیار ما "خیمه زده" است. خمیر مایهء دوام این "خیمه" بی عملی است. بر این بی عملی که جانِ وجود تاریخی مردم ایران را در اسارت خود دارد. می توان و باید غلبه کرد!

تنها آنهائی لیاقت بر تن کردن ردای ظفر را دارند. که داشته های تاریخی خود را فراموش نکرده باشند، اسیر هیچ اوهامی نبوده و بدانند از تاریخ و همین امروز «چه می خواهند؟!»

الباقی اینکه زندگی ادامه خواهد داشت. "بی ما " یا "با ما"
دوستدار شما هستم و می دانید هیچ کینه و ناپاکی بر قلمم جاری نیست!

7 مهر ماه سال 1391